Sunday, June 04, 2006

ماه هشتم ... حس مالکیت

نمی دونم این حس عجیبی که یه مدته اومده سراغم ، تا کی ادامه داره ، یه کم گفتنش خنده داره ولی ثبت اون برای یادآوری می تونه در آینده جالب باشه ، هیچ براتون پیش اومده به چیزی دل ببندید و نخواین ازش جدا بشین یعنی یه جور وابستگی و دلبستگی شدید که اونو فقط برای خودتون بخواین ، والا این نی نی انگار یه عضو بدنم شده که به هیچ قیمتی حاضر به دل کندن ازش نیستم ، یه وقتا که موجودیتش را با لمس پاها و شکم وسر و دستش می فهمم ، توی خلقت این موجود کوچولودر درونم می مونم ، وقتی پاهاشو محکم می چسبونه به سمت چپ بدنم یا با حرکاتش که دیگه خیلی آروم ونرم خودشو جابجا می کنه ، بی سر وصدا ، می خوام دو دستی بچسبمش و نذارم قل بخوره و فرار کنه ،فقط برای خودم نگهش دارم ، همون جا توی شکمم بمونه ومال خودم باشه ، البته این یه حس کاملا جدیده و چند روزیه اومده سراغم ، اصلاجای نگرانی نیست !
واما از بابای نی نی هم بگم که توی این مدت مشغول یه کار عملی خارج ازشهر بوده و مامان ونی نی را روزا تنها می ذاشته ولی دیگه کارش تموم شده وروال برنامه اش اومده سر جاش ، عوضش توی این مدت ، مامان نی نی پس از یه مدت توقف ، دوباره شروع کرده به کارکردن روی پروپوزالش ، چون نگرانه که نی نی همه وقتشو بگیره و نتونه مامانی مشق هاشو بنویسه ، ولی نی نی م قول داده آروم و مهربون باشه ومامانی را تشویق به ادامه کارش کنه ، فقط یه نکته فنی وجود داره که مربوطه به ابعاد قلمبه شکمم که به میز گیر می کنه !!!!
از ژرمن نازنین هم بنویسم که تازه از سفر ایتالیا بر گشته و از اونجایی که می دونه من عاشق سفرم ولی نتونستم توی این شرایط ، مسافرت کنم ، برام چند تایی کتاب و عکس آورده که زیاد غصه نخورم !! ایشالله به همین زودی سفررا با نی نی کوچولو مون دوباره شروع می کنیم ، وای خدا جونم باورم نمی شه چند هفته بیشتر به پایان این دوره نمونده ،
¨attandre un enfant ... c'est une histoire d'amour ; c'est un reve qui prend forme ; c'est un flot de questions sur la vie avant la naissance , cette vie qui intrigue et qui fascine......¨

3 comments:

Anonymous said...

آرزو جان البته من در شرایط تو قرار نگرفتم ولی این حسی که تو در اول مطلبت نوشتی گویا یه حس طبیعیه. جایی خوندم که مادرها بعد از زایمان احساس پوچ و خالی شدن می‌کنند و افسردگیهای بعد زایمان گاهی ناشی از همین «دیگر نداشتن» می‌تونه باشه، البته خب زودگذره و با شیرینی داشتن بچه جلوی چشم ادم از بین می‌ره
bonne continuation!

Anonymous said...

سلام گلی ،ایشالله به سلامتی وبه زودی ، نگفتی این اسم مبارک چی شد؟

Anonymous said...

سلام آرزوی گل من.ممنون از پیغام ها و نامه هایت . برایت در اولین فرصت می نویسم. بخاطر گل روی ماهت هم کامنت دونی را باز کردم. مواظب خودت و نی نی باش .بیزو