Wednesday, September 23, 2009

مهرماه

یک ،دو ،سه ،زنگ مدرسه...

Sunday, September 13, 2009

خانه اینجاست

حس تعلق خاصی دارم به فضای همه خانه هایی که تا به امروز تجربه شان کرده ام هرچند که سازنده هیچکدامشان نبوده ام ولی بی اختیار ساعتها به محتوا و چیدمان و گل و گلدانش مشغول میشوم آنقدرکه حس زنده ای که دوست دارم در تک تک اجزایش پیدا کنم .آخرینش همان خانه چهل و چند متری دانشجویی بود که به خاطر سادگی و موقت بودن همیشه برایم حسی از یکنواختی و نخراشیدگی داشت آنقدر که باید گاهی دست از توجیهات متعارف برمیداشتم و با استانداردهای زندگی نرمال کمی هماهنگش میکردم. فضایی که برای یکی دو سال خوب جواب میداد ولی مگر تا کی می توان دانشجو ماند؟ چهل سالت میشود بعد می بینی دوران طلایی عمرت را یا دانشجویی زندگی کرده ای یا شرایطت را توجیه کرده ای آن هم با بچه ای که جدا از سلیقه و استانداردهایش بخش زیادی از درک و حواس پنجگانه اش را از جسم و روح خانه ای الهام می گیردکه در آن در حال شکل گیری و رشدست. برای همین تعریف خانه فراتر از یک سرپناه و چهاردیواری ،خیلی هم دور از ذهن نیست.ا
اعتراف میکنم که هرچند با مصرف گرایی افراطی و مقیاسهای خارج از نیاز(تجمل گرایی)مخالفم ولی هنوز هم زندگی پـُر پر و پیمون و خوشرنگ ایرانی -آن هم از نوع اصیلش - بیشتر به مذاقم خوش می آید ،نسبت به یک زندگی تیپیک اروپایی که در عین سادگی میتواند عملکردی باشد. در بین خانه های فرانسوی , تنها خانه ای که از همان بار اول و شاید برای همیشه حس خوبی را به من منتقل میکرد، آپارتمان دلباز ژرمن بود که آنهم نه با مدل فرانسوی بلکه با رنگ و لعاب فرش های ایرانی، تابلو، مینیاتور ، کوزه و حتی کتابهای نفیس گلستان و شاهنامه جان گرفته بود .محتوایی که همیشه حرفی برای گفتن دارد ومیتواند ساعتها فکرت را مشغول خودش کند.
تجربه سه سال اول زندگی مشترک و جمع کردن خرده ریزهای زندگی که حالا باید از چهارگوشه شهر جمعشان میکردم به اضافه یادگاریهای کوچکمان از سفرهای مختلف ،فرصت دوباره ای در خانه جدیدم ایجاد کرد.هرجند قسمت دوم هنوز هم سهم بزرگی در خانه ام بجز چند گوشه اش ندارد. آن هم در جایی که بشقابهای نقلی ، ماسک ونیزی, کاشیهای تولدو ،برجهای قلزی ایفل ، بازمانده های کلزوئم و خطوط هیروگلیف را بخواهی کنار سماور، ترمه ، خاتم ، آینه شمعدان ،گلیم و کارهای دستی ایرانی که طبیعتا فضای خاص خود را می طلبند، جا بدهی.ا

Sunday, September 06, 2009

اندر احوالات تکنولوژی

این که بعد از چندین و چند سال انتظار و آسیب رساندن به دست نازنین و امتحان انواع شوینده ها ودستکشهای ضد حساسیت وسالها شاهد بحث و جدال بین میزبان و مهمان بودن واز همه بدتر بیزاری شدید از مقوله ظرف شستن و دور وبر سینک ظرفشویی رفتن، صاحب یک فروند ماشین ظرفشویی پیشرفته شده ام ،پدیده مهم وهیجان انگیزی نیست؟! ولی قسمت هیجان انگیزتر اینکه این مادام کم سرو صدا و در عین حال خوش چشم و ابرو علاوه برزمانی که برای مراقبتشان صرف میکنی و گذاشت و برداشت ظرفها و خوراکیهای جورواجوری که باید به خوردشان دهی ، برای شستن یه قابلمه ،چار عدد بشقاب و دوعدد لیوان در حالت ایده ال به یک ساعت و پنجاه دقیقه وقت ، در حالت معمولی به یک ساعت و هفده دقیقه وقت و برای شستن میوه و سبزیجات به بیست دقیقه ای زمان نیاز دارند! اینست که به قول مامان شمسی خدابیامرز این چیزا از دور دل می برد و از نزدیک زهله!ا