این هفته هم رژیم غذایی من به صورت رسمی شروع شد،تااز این وزن کنونی بیشتر نشم ونی نی فقط از ذخیره غذایی بدنم استفاده کنه ، اونطورهم که فکرمی کردم سخت نیست ، البته به جز صرفنظر کردن از بعضی چیزای خوشمزه ، کاملا به تعادل در زندگی اعتقاد دارم ولی دوران بارداری هم همانطور که بارها گفتم یه کم عجیبه ، نه بعضی که ویارنخوردن دارند نه بعضی مثل من که گازشو می گیرن و د برو که رفتیم !
توی همین هفته یه کلاس آموزش شیردهی هم رفتم که با وجود خستگی م و شنیدن یه سری واژه های جدید تخصصی ، خیلی مفید نبود ، ولی به جاش از مامای محترم یک کادوی خوشگل برای نی نی م گرفتم . ازشروع ماه هفتم ، کاملا تفاوتم را با شش ماه پیش احساس می کنم ، هرروز یه چیز تازه وبه عبارتی مشکل جدید که به قولی مثل هوای بهاریه، از اینکه شبها با شب بیداریم وبی قراریم ، شوهرمو بیدار می کنم ومی دونم که به خواب احتیاج داره یا اینکه به خاطر من باید رژیم غذایی وبرنامه کارشو با من تنظیم کنه ، دارم کم کم عذاب وجدان می گیرم ، ولی خوب دیگه خودشم فهمیده که باباشدن همچی آسون آسون هم نیست !!،
راستی داشت یادم می رفت ، هر وقت تو خیابان های این شهر که با طبیعت ترکیب زیبایی داره ، قدم می زنم یا فرصتی پیش می آد تا زمان بیشتری را در طبیعت بگذرونم ، دلم می خواد این همه زیبایی و خلاقیت را یه جورایی به تصویر بکشم یا ثبت کنم ، بهار، منو به یاد انشاهای دبستان می اندازه که شاید اون زمان ، هیجان مطلب پیدا کردن از اینور واونور، بهمون فرصت فهمیدن جملات ساده و در عین حال واقعی را نمی داد:«بهار فصل زیبایی ، تولد دوباره ، بیدار شدن از خواب زمستانی ، آسمان بارانی، نسیم بهاری ، بوی گل وشکوفه واز همه مهمتر احساس دوباره زنده شدن و تامل در آنچه طبیعت در متکامل ترین شکل ممکن به ما هدیه کرده و....(دو عکس از شهر کوچکمون در دامنه آلپ : ازمسیورضا )ـ
توی همین هفته یه کلاس آموزش شیردهی هم رفتم که با وجود خستگی م و شنیدن یه سری واژه های جدید تخصصی ، خیلی مفید نبود ، ولی به جاش از مامای محترم یک کادوی خوشگل برای نی نی م گرفتم . ازشروع ماه هفتم ، کاملا تفاوتم را با شش ماه پیش احساس می کنم ، هرروز یه چیز تازه وبه عبارتی مشکل جدید که به قولی مثل هوای بهاریه، از اینکه شبها با شب بیداریم وبی قراریم ، شوهرمو بیدار می کنم ومی دونم که به خواب احتیاج داره یا اینکه به خاطر من باید رژیم غذایی وبرنامه کارشو با من تنظیم کنه ، دارم کم کم عذاب وجدان می گیرم ، ولی خوب دیگه خودشم فهمیده که باباشدن همچی آسون آسون هم نیست !!،
راستی داشت یادم می رفت ، هر وقت تو خیابان های این شهر که با طبیعت ترکیب زیبایی داره ، قدم می زنم یا فرصتی پیش می آد تا زمان بیشتری را در طبیعت بگذرونم ، دلم می خواد این همه زیبایی و خلاقیت را یه جورایی به تصویر بکشم یا ثبت کنم ، بهار، منو به یاد انشاهای دبستان می اندازه که شاید اون زمان ، هیجان مطلب پیدا کردن از اینور واونور، بهمون فرصت فهمیدن جملات ساده و در عین حال واقعی را نمی داد:«بهار فصل زیبایی ، تولد دوباره ، بیدار شدن از خواب زمستانی ، آسمان بارانی، نسیم بهاری ، بوی گل وشکوفه واز همه مهمتر احساس دوباره زنده شدن و تامل در آنچه طبیعت در متکامل ترین شکل ممکن به ما هدیه کرده و....(دو عکس از شهر کوچکمون در دامنه آلپ : ازمسیورضا )ـ