Saturday, January 19, 2013

بله اوکی

منِ مادر لابد باید قند توی دلم آب شود که دسته گلی که تا بحال ساخته ام هوش متفاوتی دارد و به درد مدرسه نوعی نمیخورد. نقل از معلم. من اما خوشحال نیستم و بار اول و دوم به  شوخی برگزارش کرده ام و بار سوم هم جدی، پرسیده ام که شاخص دارد آیا، چه می دانم خط کشی، چیزی از همانها که آی کیو و ایکیو را اندازه می زنند و  تابحال سراغش نرفته ام چون فکر می کنم  لوس بازی جدید پدر و مادرهاییست که فکر می کنند در تولیدشان به پدیده خاص بودن رسیده اند و همه ژن های مثبت رفته یکجا جمع شده و مثلا چند روز در سال ظهور می کند، حالا گیرم که فهمیدند بعدش چی، کاسه چه کنم دستشان بگیرند که هوش فرضی تلف نشود و برود در مجموعه تیزهوشان و یک جور دیگر تخریب شود و بشود حکایت ابرو درست کردن و چشم کور کردن. خلاصه که جواب منفی بود و به سابقه سی و اندی ساله حواله شد و این چیزها، البته من  کلا گوش تعطیلی دارم در برابر معلمی که  بچه ها را در مدل درس پس دادنشان میشناسد و خوشبختانه نمره نمی دهد و فقط خودش می داند و بس. ولی مثلا می آید توی جلسه والدین  بچه ها را مقایسه می کند. خب خانم عزیز چرا حساسیت بیربط ایجاد می کنی ؟ شما یکی حداقل میدانی که هرکسی بر حسب غریزه فکر می کند بچه ای که درست کرده باهوش ترینست و نتیجه اش این میشود که آدم،  غیر مستقیم هدف چشم و ابرو بار کردن دیگران قرارگیرد بخاطر هیچی و هیچ ادعایی. یک بار البته عقیده ام را صاف و پوست کنده گفتم که زیاد فهمیدن در این دنیا به چه درد میخورد جز دردسر و الخ. همینکه بچه های خنگی نداریم کافیست. درس هم  بالا پایین دارد، سالهای اول بچه ها خوبند و انرژی دارند و بعد یک جور دیگر میشوند. این را منتها از ته قلب و با اطمینان گفتم چون دوران خنگی ام یک لحظه آمد جلوی چشمم . معلم گفت حیفست ارزشش را دارد ببرم جایی که رویش هزینه کنم و این حرفها، و من خندیدم، چون تنها چیزی که دارم بابتش هزینه می کنم  و از نان شب و اجاره خانه ام واجب ترست همین آموزشست و جز معدود آدمهاییم که پول را با رغبت به مدرسه خصوصی میدهم و فکر می کنم باید با شکم جنگید و با صاحبخانه سر اجاره خانه زپرتیش که با اوضاع بل بشوی بازار سیر صعودی دارد، نبرد کرد ولی با معلم و مربی و مدیر که همه دلخوشیشان همین حقوق سر ماه و به رسمیت شناختنشانست خیر. آنهم در شرایطی که همه دارند از نردبان یورو و دلار و طلا و ملک بالا می روند و بقیه پایین، دلت نخواهد بابت آموزش نسل بعد این مملکت هزینه کنی و هی شعار دموکراسی و آموزش برای همه و مدرسه دولتی بدهی یعنی کشک - البته آنهم جای خود را دارد و کلی حرف دارم درباره اش که باشد برای بعد-.  البته صاحبخانه ما انسان فرهیخته ایست و  استاد دانشگاه بودنش بهش کمک کرد تا حرفم را بفهمد و ما اجاره کم بدهیم و من به پسرش، گاهی زبان سوم یاد بدهم، حالا اینکه چقدر چند زبانی و عجله برای یادگیریش شده مد جدید نسلی که خودمان هراس طرد شدن و نزول در جغرافیای دیگررا توی ذهنشان کاشته ایم، بماند. البته گفتنیست که من آدم اهل معامله ای نیستم آنهم برای تسری دانشی که آموزشی بابتش ندیده ام وخیلیها در چند مرحله پایین تر دارند پولش را به جیب میزنند و این را هم گوشزد کردم، ولی با نگاه اصرارگونه اش دیدم عجالتا معامله کالا به کالا خوب چیزیست و چرا که نه.  القصه الان خودم را انداخته ام توی چرخه اقتصاد فرهنگی و به روش محترمانه و آبرومند روابطم را با صاحبخانه رگلاژ کرده ام.  حرف معلم را هم خیلی جدی نگرفته ام و فعلا برنامه ای برای آموزش هوم اسکول و این حرفها  ندارم. حتی فکر می کنم نباید روی تفاوت آدمها اینقدر مکث کرد که مثلا پسرک باورش بشود و الان که نوشتن و تندخوانی را یاد گرفته -و خوشبختانه کتابها همه به خط خوشست و مثل کتابهای ما تایپی نیست و زبان رمز  هم نابود شده-، بتواند سر از دفتر همگام دربیاورد و شکسته بسته از اینکه معلم تعریفش کرده پرده بردارد و به من دیروز با تهدید بگوید دیگر حق ندارم از دستش عصبانی شوم یا بهش دستور بدهم که پی اس پی بازی نکند و کی بخوابد و کی نه. او بچه فهیم و داناییست و خودش برای خودش تصمیم می گیرد، نه پدر و مادر، اوکی؟ .