Sunday, August 30, 2009

تخیل

روی یک کاغذ سفید ده دوازده تا دایره نسبتا منظم کشیده ست, دور این دایره ها یک دایره دفرمه بزرگتر کشیده, هر دایره به نام یک عضو فامیل و دوست های قدیم مهدکودکست .دایره بزرگ ، ظاهرا یک ماشین -آنهم از نوع گنده اش- است که یک دودکش هم گوشه سقفش نصب شده است.کم کم دایره بزرگ هویت پیدا میکند, موهای فرخورده و هفت هشت ده تا چرخ برای اینکه راه برود و حتی یک آینه بغل کوچک ... داستان نقاشی کشیدنهای ارشیا از زبان خودش شنیدنیست
چند وقت پیش در حالی که به ماه نگاه می کرد ، بدون اینکه کسی را مخاطب قرار دهد گفت"اوه چطوری ماه به اونجا پرواز کرده؟"وبلافاصله در همان حالت سربالا ودرحالی که به خیال خودش جوابی منطقی پیدا کرده "می دونم..... سوار یه هواپیما شده و اونجا پیاده شده"!ا
پرواز آنقدربرایش هیجان انگیزست که ادبیات گفتاریش پر از واژه های هواپیما ،هلی کوپتر، بشقاب پرنده ،بالون ، بادبادک قرمز و حتی حشراتیست که به قول خودش پرپرمی زنند .چند وقتیست که موتور هم به این لیست اضافه شده! آن هم موتور پرنده ای که اگر سوارش شوی میتوانی از روی کوهها و جنگلها رد شوی

Saturday, August 22, 2009

پنجره

جریان زندگی را بی اعتنا به انچه زیر پوسته این شهر پیچیده می گذرد، می توان بخوبی حس کرد صبحها با صدای خش خش جاروی آقا غفور، سرایدار همسایه بغلی که اصرار دارد چند برگ خشکیده چنار را از روی زمین کوچه کنار بزند و با آب پاشی بوی نم صبح را در فضا پخش کند، دنیایی خارج از پنجره ها را یادآوری می کند. دم ظهر ، هر از گاهی صدای ویلون دوره گرد محلی گوشها را تیز می کند و دنیایی از نستالوژیک ها را برای لحظاتی به فضای داخل می کشاند.درختان بلند و قطور در این قاب چارگوش هر روز رنگ تازه ای می گیرند و سایه روشن هایشان می توانند دنیایی ازخیال را بر روی دیوارها تصویر کنند.کافیست نگاهت را کمی دورتر بیندازی و مدتی به لکه هایی رنگارنگ از مردان و زنان ورزشکار در پارک چشم بدوزی تا تصویر گاه صامتت , جان تازه ای بگیرد .آسمان در بین شاخه ها هر از گاهی گم میشود و نگاهت را به آن پایین پایین ها میکشاند به ماشین های گرانقیمتی که این روزها اکثر کوچه ها ی شهررا پر کرده اند و خرامان خرامان از روبرویت رد میشوند تا بلکه اسمشان را بخاطر بیاوری.بعد ازظهر که میشود صدای خش خش ، باز فضا را پر میکند ؛ پنجره ها یکی یکی بسته میشوند لابد همه محل میدانند که آقا غفوربرگشته و تازه این دومین بار از چندمین باریست که قرارست کوچه رابرق بیندازد.
...
و شبهایی خنک ولی پر هیاهو از تکبیرهای پرقدرت که گاه در میان صدای "گل مریم" دوره گرد آوازه خوان ،گم و محو میشوند.ا