Tuesday, February 15, 2011

تو مو بینی و من پیچش مو

1

آن می گوید که تا یک سال دیگر قبل از آنکه به چهل سالگی برسد، دوست دارد بچه سومش را بیاورد، علتش هم شرایط تثبیت شده کاری و مالی خودش و شوهرش است. هرچند که برای بچه اول و دومش هم آنقدر حساب و کتاب کرده تا سنش بالا رفته ولی خیلی راضی است که در برابر تمایل فیلیپ که مرد دهن بین و در عین حال بچه دوستی ست مقاومت کرده و از همان اول نشسته و هزینه های یک بچه را تا سال اول و دوم زندگیش حساب کرده و با مجموع شرایط سنجیده تا زیر بار مسوولیتی نرود که از پسش برنیاید. الان هم با خریدن خانه جدید با پس انداز و شرایط و وقت آزادی که دارند می تواند به بچه سوم فکر کند.

2

من و خیلیهای شبیه من در همان موقع که «آن» مشغول حساب و کتاب بوده نگاهمان به بچه مثل عروسکی بوده که قرارست در بغل فقط تکانش دهیم و از خنده اش قند در دلمان آب شود بعد هم آنقدر شاعرانه و معنوی بوده ایم که اگر هم از پس مخارجش در آن واحد برنمی آمدیم ، بعدها انگیزه ای میشده برای تلاش بیشتر ، طبیعتا بعدش هم ادعای تربیت بچه هایی را داشتیم که در برابر مشکلات دنیا ککشان نمی گزد و گرگ باران دیده می شوند. ولی الان شخصا چنین نظر خودخواهانه ای ندارم که هیچ، فکر می کنم این همان تفکرییست که باعث شده اینهمه بچه در هزار جای دنیا گرسنه و بلاتکلیف بمانند و موجودات بی دفاعی باشند که خودشان تصمیم گیرنده حضورشان در این دنیا نبوده اند و تنها محصول خودخواهی دو آدم بالغند که هیچ تضمینی براجرایی بودن ایده های خیالیشان در درازمدت نیست.

3

رادیو با زنی صحبت می کند که می خواهد از روش سقط داوطلبانه برای جنین چند ماهه اش استفاده کند. علتش هم اینست که مرد یا دوست پسری که از او باردار شده الکلی از آب درآمده و نمیتواند پدر خوبی برای بچه اش در آینده باشد، او هم به عنوان یک مادر در شرایط روحی مناسب و آرامی برای حمل بچه نیست، پس به میل خودش قبل از اینکه اوضاع پیچیده تر شود، تصمیم به نابودیش می گیرد. حالا همه اینها را گفتم که بگویم من چند روزیست از فکر این زن و آن بچه که نمونه مشابهش هم کم نیست، بیرون نمی روم . گاهی به درست و غلط بودن کارشان با نگاه سنتی خودم فکر می کنم گاهی هم به پیچیدگی و شاید سادگی طبیعت ذهن یک مادر که قبلتر از اینکه روح در جسم بچه خواسته یا ناخواسته دمیده شود، مادریش را اینطور فریاد می زند. گاهی هم فحش میدهم به فرهنگ غربی و زیر و بنش که عقل را در مقابل عشق قرار میدهد به خصوص به این کانت لعنتی که گفت من فکر می کنم پس هستم.