Saturday, December 08, 2007

آخر سال


یه آخر سال شلوغ ، متفاوت با سال پیش و انتظار آخرین روزهاش،.
احساس زیبایی دارم ،
مثل رویای کودکی در دنیای کوچک و رنگیش ، پشت به یک پنجره بزرگ رو به بیکرانگی آسمون ،

مثل حس ویترینهای رنگی نوئل ، مثل الان
مثل حسی که یه میز پر از کاغذ و کتاب های نخوانده ترا قلقلک میدهد
مثل ریسه های ته دل از اینکه کسی ، تو را تشویق کند
مثل حس پایان
مثل حس شروع
مثل یک لذتی که از خوردن یه غذا میبری
مثل دل انگیزی یک نگاه مهربان
مثل هیجان یک سفر
مثل همه اون چیزهایی که میخواهی
و میتونی تجربه شون کنی
حس داشتن یک بیسکوویت ویفر توی کیف مدرسه
حس نون و پنیر زنگ تفریح
مثل یه کار نیمه تمام ،این تمام چیزی بود که از سال پیش در انتظارش بودی
و...