Sunday, January 27, 2008

گذشته

دارم ارتباطمو با گذشته به کل از دست میدم ، نمی دونم چرا اون نخهای نامرئی موجود توی زندگیمو با اونچه در دورانی تموم شده و شاید دوباره شروع بشه،احساس نمی کنم ، شاید از روزمرگیهای این چند وقته باشه ، شاید از اینکه خودم ترجیح میدم از یه قسمتایی یاد نکنم ، شاید اینکه دیگه فضایی نیست که گذشته و آدما و اتفاقاتشو یادم بیاره ، یه چیزی رابطه ام رو با گذشته داره حذف میکنه ، همه گذشته م خلاصه شده به دیدن عکس های بچگی و آدمای اون دوران، صدای چنددوست و فامیل از پشت تلفن و خوابهای هر از گاه که بهم حضور گذشته رو یادآوری می کنند، شاید دارم پوست میکنم و مرحله جدیدی از زندگیم شکل می گیره، شاید دوران نستالوژیک بودنم داره تموم میشه ، شاید به این دل کندن مقطعی نیاز دارم ،شاید بهم کمک میکنه واقعی تر به حال و آینده نگاه کنم، ........ولی این عذاب وجدان نسبت به فراموشی گذشته را که چند وقته اومده سراغم ،را نمی فهمم