Sunday, January 20, 2008

مادرید

اینم از سفر و ماجراهای علمی و غیر علمیش که روزا به کنفرانس و همراهی ریکادو (همکار اسپانیولی ام) ،که به منضبط و سر وقت بودن معروفه،گذشت و بعدازظهر و شبها با همه خستگی ، به ماجراهای خنده دار با پریای شوخ و شنگ و جسور ، توی هتل یه کم عجیبمون که دقیقا توی مرکز شهر بود. صد البته همه سفر یه طرف ، قسمت هتل و شگرد هایی که توی این مدت مجبور شدیم با پریا ،برای فهموندن یه جمله ساده به هتلدارها، که زبانی به جز اسپانیولی بلد نبودند ،بکار ببریم ، یه طرف .
شهر مادرید همونطور که انتظار میرفت اونقدر بزرگ و پر هیجان بود که با پایتختهای دیگه اروپایی ، تفاوتهای عمده ای داشت ،هرچند خیلی وقتی برای دیدن شهر به جز قسمت تاریخیش ، نموند ولی تصویر ذهنی ام را نسبت به یه متروپلیتن * واقعی تغییر داد، یه شهر ۲۴ ساعته زنده و پر رفت و آمد که میزان ماشین و آدمای توی خیابون هر موقع روز و شب که بیرون می رفتی، تغییرچندانی نمیکرد، البته اونقدر به آرامش این شهر کوچیکی که زندگی می کنیم عادت کردیم که مقیاس بزرگ مادرید و خصوصیات مدرنش، روز آخر ناخودآگاه داشت بهم دلهره و استرس منتقل میکرد . سفر دوسال پیش بارسلون ، تصور خاص و سمپاتری از اسپانیا، توی ذهنم ایجاد کرده بود ، هرچند بازهم خونگرمی مردم ، چهره های خندان و بشاش ، لهجه دوست داشتنی و سریعشون ،رانندگی جسورانه شون ، هنر فوق العاده سرامیک ، غذاهای دریایی خوشمزه ، پذیرایی گرم و از همه جالبتر ناهارای ساعت ۴ بعداز ظهر و شام ساعت ۱۰.۵شون برام تازگی داشت .
پسرک هم که دلم واسش یه ذره شده بود ،توی این مدت ، کمی سرما خورده . فعلا هم پارچه قرمزه رو برداشته و با
«تورو»** ی اسپانیاییش بر سر جنگه .

*متروپل به شبکه تعریف شده و بزرگ شهری
گفته میشه که بیشتر شامل خصوصیات و امکانات یه پایتخته
**گاو نر شاخدار که در مراسم سنتی گاوبازی اسپانیا ، محبوبیت خاصی داره