تصور کن برای مهمونی شام از طرف لابراتوار به یه رستوران دعوت شده باشی ، در آخرین لحظه متوجه بشی ، بیشتر بچه ها به دلیلی نامعلوم قبل از تعطیلات برنامه اومدنشون را کنسل کرده باشن ، از وحشت دیدن چهره های جدید و نا آشنا که بعضا حرفی هم برای گفتن با هاشون نداری ، احساس معذب بودن میکنی ، به فکر سمبل کردنش میفتی ، از اونطرف با یادآوری منشی لابراتوار که بابت هر مهمون ۳۵ یورو پرداخت شده و اینکه در نهایت نرفتنت حمل بر بی ادبی میشه ، به خودت اطمینان میدی و به تنهایی وارد یه رستوران با فضای دنج سنگی که میز و صندلیهاش بوی دهه پنجاه میدن ، میشی ، اکثریت مهمونا که چهل نفری میشن ،فشرده و پشت سه تا میز نشستن و فرانسواز (منشی لابراتوار)با اشاره جایی که برات درنظر گرفته شده ، بهت نشون میده، بلافاصله نگاهت به اطرافش میفته ، یه صندلی اونطرفتر ، استادته و روبروت هم فرانسوازه ،بقیه طبیعتا ناآشنا، بلافاصله معرفی میشی ...، وقتی استادت ازت حرف میزنه ، نیاز به پرچونگی نداری ، همه چی با آب و تاب توضیح داده میشه ، کنارت یه استادزبانشناس پاریزین نشسته که طبیعتا از این به بعد هم صحبتت خواهد بود، برخلاف تصور،« جان لوک » یه مرد گرم و فوق العاده صمیمیه با لهجه سلیس و قابل فهم ،خودش سر صحبت رو باهات باز میکنه ، از همه چی از موسیقی و فیلم گرفته تا زمانی که در اسپانیا بوده و مجذوب معماری اسلامی و هنر اعراب شده و اینکه اعراب توی این کشور سازندگی کردن و ... ،یه کمی که میگذره در حالی که داری با غذای توی بشقابت کلنجار میری ،چراغ سبزای مغزت روشن میشه و پی به اشتباه همیشگی مردمان این دیار می بری ، غیر مستقیم ازتاریخ حمله اعراب به کشورت و طبیعتا تغییر بخشی از فرهنگ ایرانی و حتی معماری در طول تاریخ میگی و او مشتاقانه گوش میکنه ، وقتی بحث تکراری و خسته کننده قوم آرین و پرس(یا همون پرشین )راشروع میکنی ، برق از چشماش میپره ، تند تند سوالاتش رو می پرسه ، ّ مگر مردم امروز ایران عرب نیستند؟حتی ا ح م د ی نژاد ؟ حتی خ ا م ن ه ا ی ؟!! پس رابطه تون باعراق و لبنان چه توجیهی می تونه داشته باشه؟؟ واز اینکه می فهمه هر مسلمونی لزوما عرب نیست و شایداز اینکه اطلاعات کمی تا به حال نسبت به ایران داشته ،صادقانه ابراز پشیمونی میکنه ، و خطاب به چند نفر اطراف اونچه رو که شنیده ، بازگو میکنه ، و نگاههای متعجب که تا بحال ایرانیها رو عرب میدونستن ، بین چند تایی رد و بدل میشه، و در نهایت با جستجوی علت عدم اطلاعشون نسبت به ایران به این نتیجه میرسن که تا به حال با ایرانی جماعت برخورد نداشتند یا اصلا دانشجوی ایرانی نداشتن !!! (تو رو خدا علت رو داشته باشین )، ... سعی میکنم بحث رو عوض کنم ، بیشتر وقتا از این نوع برخورد حرص میخورم ولی در نهایت به خودم میگم به من چه ، اگه کسی واقعا علاقه منده، اطلاعاتش رو تکمیل میکنه ،برای کسی هم که اساسابی علاقه ست چه اهمیتی داره که ما عربیم یا عجم !، منٍ ایرانی هرچی هم اطلاع رسانی کنم ،سالهاست زمامداران مملکتم که طبیعتا معرف هویت ایرانین و چهره شون هر روز روی آنتن های خبری قرار میگیره ، نگاه دنیا رو نسبت به موجودیت و هویت ایرانی مسموم کردن ...، ولی این یکی که با اطلاعات بعضا زیادش ،مو رو از ماست میکشیدو مطالعاتش در زمینه زبان و قوم شناسی بود ، پاک رو اعصابم راه رفت
.... در آخر ،با استادم کمی حرف میزنم ، مثل همیشه شاد و سرزنده ست ، از حضورم تشکر می کنه و من هم متقابلا، می دونم که وقت رفتنه ، میان دود سیگار و خنده هایی که داره اوج میگیره ، سکوت شب رو ترجیح میدم ،صدای پام روی سنگفرشهای خیابون ، می پیچیه ، هوای خنک رو توی ریه هام جا می دم ، از اومدنم ، احساس رضایت میکنم ،به اندازه خودم ،حضورم معنی دار بود، هرچند توی پریود خاص روابط غرب با ایران ، توی این کشور زندگی می کنم ، ولی مهم اینجا ، ¨بودنم به اندازه یه انسانه¨ نه ملیتم، و این بارها به جز چند مورد ،به مهربانی بهم ثابت شده .
.... در آخر ،با استادم کمی حرف میزنم ، مثل همیشه شاد و سرزنده ست ، از حضورم تشکر می کنه و من هم متقابلا، می دونم که وقت رفتنه ، میان دود سیگار و خنده هایی که داره اوج میگیره ، سکوت شب رو ترجیح میدم ،صدای پام روی سنگفرشهای خیابون ، می پیچیه ، هوای خنک رو توی ریه هام جا می دم ، از اومدنم ، احساس رضایت میکنم ،به اندازه خودم ،حضورم معنی دار بود، هرچند توی پریود خاص روابط غرب با ایران ، توی این کشور زندگی می کنم ، ولی مهم اینجا ، ¨بودنم به اندازه یه انسانه¨ نه ملیتم، و این بارها به جز چند مورد ،به مهربانی بهم ثابت شده .