Wednesday, December 17, 2008

mon bureau


گوشه تنهاییم را دوست دارم
گوشه ای از این سالن که در روزهای آخر سال ۲۰۰۸
خلوت و سوت و کور شده
چراغ مطالعه ام ، یه اکران سفید بزرگ
با نقشی از قالی چارباغ در آبی پس زمینه اش
میزی به رنگ چوب روسی و لیوان پسته ایم
برگ پیچ خورده درخت خرمالو درجامدادی سفالیم
قفسه ای پر از کتاب و جزوه سمت چپم
شوفاژ دیواری و آویز در سمت دیگرم
و آن تقویم سال ۲۰۰۹ اهدایی استفان
که این روزها ماههایش را جور دیگری می بینم
پنجره روبرویم که چندین فصل را
از لابلای کرکره های باریکش تجربه کرده ام
وبرگهای خشک پاییزی که بدقت در گوشه ای از آن چیده ام
عکسهای ارشیا، چند قطعه شعر
عکسی از موجهای آب و مردی از اهالی امروز
نقش شده بر حاشیه سفید پنجره ام
و درآخرصندلی نارنجیم که همه رنگهایم
را تکمیل کرده است
...
نمی دانم بعد از من چه کسی خواهد آمد
شاید نمی خواهم باور کنم
که تقویمم را جور دیگری می بیند
بی خیال عکسهایم میشود ، کرکره را می بندد
به فلسفه لیوان سبزم می خندد، برگهای خشکیده ام را مچاله میکند
جایگزینی برای نقش قالیم می یابد
...
ولی ای کاش کنج دوست داشتنیم را بفهمد
کاش او هم به حافظه فضا معتقد باشد
و بداند که روح فضا در من ابدیست
کاش اوهم بداند که من همه فضاهایم را عاشقانه ساخته ام
برای بودن ، برای دوست داشتن ، خاطره شدن...
ا