Sunday, December 14, 2008

ارشیا-۳۰


با دستای کوچولوش بخشی از بدنمو نشون میده و میگه مامان«بُ بُ» داری؟ (یعنی جاییت زخم شده؟ ) و بعد بلافاصله میگه «نادی نادی» (نازی نازی)
میشه گفت زبون در آوردن بچه ها و ساختن ساده ترین کلمه ها و جمله ها برای رسوندن منظور ، در نوع خودش پدیده ایه که با سرعت پیشرفت زیادش ، پدر مادرو انگشت بدهن میذاره

سوژه سازی تخیلی و حتی واقعی یکی از شیرین ترین اتفاقات شروع این دورانه:
-ارشیا با هر آدم جدیدی که این روزا برخورد میکنه ، سریع برای داستان شبش ، سوژه سازی میکنه، یکی از بهترین سوژه ها ، داستان «میشل»و نشون دادن پرنده ایه که براش آواز خونده بود، اینطوریه که هرشب میگه «آنکُغ میشلللل» یعنی بازم میشل رو برام تعریف کن تا بخشی رو با زبون خودش تکمیل کنه. دومین سوژه پر طرفدار ،داستان هواپیما سوارشدنش و عصبانی شدن مهماندار از نبستن کمربندشه که حسابی از این قسمتش ، خودش هم ابروهاش توی هم میرن .
بعضی جمله هاش ، در عکس العمل به یه رفتار شکل میگیرن:
-موقع دست به یقه شدن پسر بچه ها که معمولا توی مهدکودک پیش میاد ، بهش یاد دادم تا بجای گریه از خودش دفاع کنه یا به دوستش بفهمونه که کارش اشتباهه و نباید برای دیگران تکرار کنه،حالا هرشب میگه «توما منو زد ، منم توما رو زدم بعد بهش گفتم (با اشاره انگشت دست ) «بس کن توما، کارت اصلا درست نیست !»
و وقتی روحیه ریاست و مدیریت پیدا میکنه ، آخر ژست و قیافه رو به خودش میگیره:
- به من میگه (با تحکم ) «مامان لطفا اینجا بشین، یه جا هم برای من بذار!»، به باباش میگه «لطفا تو هم دراز بکش وقتی من خوابیده ام »،«لطفا یه کم به من گوش بده»، «لطفا صبر کن» .
بعضی از جمله های تخیلی اش هم که اقتباسی از دنیای واقعیه :
-هر وقت موتور یا ماشینش کار نمی کنه و میدونه که باید توش باطری بندازیم ،سریع میاره و پشتشو نشون میده «مامان موتور کاکا کرده باید عوضش کرد» و وقتی در همچی مواقعی تحویل گرفته نمیشه با یه حالت مظلومانه ای در حالی که سرشو کج گرفته میگه «آخه بو میده !»
یکی بگه تو وروجک کی و چطوری زبون درآوردی و با تخیلات اینطوری جمله میسازی که من مادرت ، ازت عقب موندم