Sunday, December 07, 2008

تز

و نمی دانم این تز لعنتی که واژه ای خوشایندتر ،بهش نمی چسبد ، کی تمام میشود ، تازه همه چیز هم مطابق برنامه پیش می ره ، حتی شاید هم زودتر از پیش بینی و پلانینگ های مربوطه ، گاهی کار اوج میگیرد ، انرژی میدهد ،توجیه پذیرست اونقدر که گوش شنوایی میخواهی تا هیپوتز و متدولوژیت را با آب و تاب تعریف کنی، گاهی اونقدر یکنواخت و بیخود میشود که میخواهی گوشه ای بندازیش و دیگر چشمت بهش نیفتد. گاهی حتی حوصله ارائه اش را نداری و درست همان زمان استاد مربوطه احوال کارت را میپرسه ، و برعکس اون زمانی که به کمکش احتیاج داری ، گم و گور میشود زیر زمین و هیچ دسترسی ای بهش نداری،درست وقتی که ایران میروی یادش میفتد که ایمیل هم روش خوبی برای ارتباطست . گاهی آنقدر در حواس پنجگانه و ادراکی موضوع که خوراک این لابراتوارست ، دست و پا میزنی که به پروپوزال اولیه ات که چیزی جز جفنگیات نبود ، خنده ات میگیرد و حوصله استادت را تا به امروز میستایی .
به بازی واژه هایی که بعضا چیزی جز من در آوردی آدمهایی که بر وبیایی برای خودشان پیدا کرده اند، نیست ، فکر میکنی و اینکه چگونه قرارست یه مشت واژه ادراکی و احساسی، بعدها به فارسی ترجمه شوند ، اصلا ، کجای ایران ، این بحثها میتواند خریدار داشته باشه ؟این نرم افزار صوتی که صداو فرکانس فضایی را تحلیل میکند و این اواخر درگیرش شده ای، چه دردی را میتواند درمان کند؟ جز اینکه قند در دل استادت آب کند که یه تحقیق صوتی به مجموعه اش اضافه میشود.
اینروزها یه کم گیج شده ام ، می دانم که این بیماری اخیر من ، به همه این هذیان گویی ها دامن زده ، رگهای مغزم از شدت سرفه های پشت هم ، بدجور متورم شده ، به زور مسکن ، خودم را سرپا نگه داشته ام ، به گمانم خروسک گرفته ام ، قول میدهم دیگر از خودم ننویسم ، دفعه بعد ، نوبت ارشیاست.
ا .