Sunday, October 22, 2006

لالایی ۱


تصویر بر جای مانده از گذشته ، حضورچند ساعتی در یک خانه سنتی ، صدای رادیو اخبارساعت ۲ ، صدای پاندول ساعت ،صدای تکون خوردن یه ننوی آویزان در یک اتاق آفتابگیر ،آوای خوندن لالایی، بوی دمپخت عدس مثل تصاویر پراکنده یه پازل از خونه مادربزرگ ،در ذهنم شکل گرفته ،
وامروز دوست دارم ، فضایی با همون حس نوستالژیک مادرانه باشعرهاو لالایی هایی که کمتر به یادشون دارم ، را برای دلبندم بسازم، در لذت بخش ترین لحظه هایی که کنارش هستم و به عمق چشماش نگاه می کنم تا شعرهای آهنگینی که بعضاتوی ذهنم مونده را براش زمزمه کنم، ولی کاش اصل اون لالایی ها یادم می اومد . .. تنها چیزی که از اون لالایی ها برام برجای مونده همین، آهنگ وریتم آرومشونه که پلکهامون رامی تونست کم کمک سنگین کنه و منو دریک خواب آروم ونازفرو ببره ،یه حسی آمیخته ازامنیت وگرمی و امروز احساس می کنم که این حسی متقابله که دردرون مادرهم بهمون اندازه شکل می گیره ...
این مقاله راازپیرایه یغمایی بخونید ، با لالایی بیشتر آشنا می شید:
«لالايی که از اون به عنوان «نخستین شعرهای نانوشته زنان » یاد شده ، نخستين پيمان آهنگين و شاعرانه ای ست که ميان مادر و کودک بسته می شود. رشته ای است نا مريی که از لب های مادر تا گوش های کودک می پويد و تأثير جادويی آن خواب ژرف و آرامی است که کودک را فرا می گيرد
وگر چه بسيار ساده و گاهگاهی هم از وزن و قافيه خارج می شود، اما از نظر درون مايه ی احساسی بسيار غنی و همو اره حامل آرزوهای دور و نزديک مادر است ، لالايی ها در حقيقت ادبيات شفاهی سرزمين ها هستند، چرا که هيچ مادری آنها را از روی نوشته نمی خواند و همه ی مادران بی آنکه بدانند از کجا و چگونه، آنها را می دانند
در حقيقت لالايی ها – اين دير پا ترين ترانه های فولکلوررشته ای ست که حامل آرمان ها و آرزوهای صادقانه و بی وسواس مادر است و تکان های دمادم گاهواره بر آن رنگی از توازن و تکرار می زند. واين آرزوها بی تشويش و ساده بيان می شوند...»
ادامه داره

3 comments:

Anonymous said...

Arezo joon in poste mano bekhoon lalayi ke man baraye Rogina mikhonadam o mikhonam ine az toye ketabe lalayi nevehstam
http://www.rogina.blogfa.com/8406.aspx

Anonymous said...

سلام آرزو جان، بوی عدس پلو میاد اینجا!!! مراقب باش ته نگیره :)

ما خوبیم و کماکان به دنبال کرش، دیگه باید کفشهامون رو عوض کنیم یه جفت آهنی بپوشیم
ارشیای گل رو ببوس
بیزو
راستی میل من رو دریافت کردی؟؟؟

Anonymous said...

منم خاطرات قشنگی از خونه مادر بزرگم دارم و همینطور لالایی های او البته به زبون شیرازی ،یه چندتاییش یادم مونده اینجا می نویسم شاید به دردت بخوره
لالالالا گلم باشی تو درمون دلم باشی بمونی مونسم باشی بخوابی از سرم وا شی !
لالالالا گل زيره چرا خوابت نمی گير بيايه خو تو را گيره
لالالا لا گل پسته شدم از گريه هات
خسته ، البته اصلش را از یکی از سایت پیدا کردم ، ولی با همین آهنگ خونده می شه ، ارشیا جون را ببوس