Saturday, October 07, 2006

نی نی به مدرسه می رود

وقتی نخودیمو گذاشتم توی کالسکه ببرمش ، یه نگاه کنجکاوانه به من انداخت یه نگاه به اون دختر
جوونی که قرارشد از ارشیا توی مهد نگهداری کنه ، دوباره به من کمی خیره موند و باز نگاهشو چرخوند
، داشتم ذوق مرگ می شدم ازاینکه اصلا فکر نمی کردم تفاوت من با دیگری براش قابل تشخیص باشه ، بعد هم یه لبخند و ... تا روز بعد که به همین منوال یک ساعت در روز بتونه با محیط مهد آداپته بشه ،
راستش عجیب برام سخته ، نمی دونم معصومیت بچه ها چطوری آدمو سحر می کنه ، حالا بگذریم از اینکه از شب قبلش ناراحت بودم که دیگه در طول روز نخودیم را نمی بینم ، کی برام اقون بگه ،کی برام آواز بخونه ، کی برام دست وپابزنه وشنگولی کنه ، ذوق کنه و دل ببره ، واسه کی متن فلسفی بخونم و قصه حسین شبستری بگم هرچند با خودم مدتها بود که کنار اومده بودم، کلی شرایطم را سبک سنگین کردم ولی از وقتی پامو گذاشتم توی مهد آنچنان دلم گرفت که داشت اشکم در می اومد،باید بیشتر فکر کنم
بعد از مهد که نزدیک خونه قبلی مونه ، برای اولین بار با ارشیا رفتیم توی اون پارک نستالوژیک تا کمی هوابخوریم ، کلی براش توضیح دادم ، جاهایی که باهم می نشستیم ، گپ می زدیم ، می نوشتیم ، قدم می زدیم ، اونم که کم نمی آورد ،هی لبخند وذوق ذوق بهم تحویل می داد ، مثلا همه حرفامو می فهمید!
ه

14 comments:

Anonymous said...

vay arezoo joon zood nist hanoz ye sal nashode bezarish mahd? chand vaghteshe alan, mikhay kar koni ya dars nemitoni morkhasi begiri?

Anonymous said...

من تازه با وبلاگتون آشنا شدم و برام نوشته هاتون جالبه، پسرتون خیلی دوست داشتنی وخوردنی شده و می خواستم بپرسم از بلاگ اسپات راضی هستید چون از قالبتون خوشم اومده ، آخه راستش منم می خوام وبلاگ بسازم ، می تونید راهنماییم کنید،ایمیلم را می ذارم ، راستی شما ایمیل ندارید؟shirin_nir200@yahoo.com

Anonymous said...

آرزو جان . نخودیمون را چه زود به مکتب فرستادی. می دونم دل کندن ازش حتی برای چند ساعتی توی روز برات آسان نیست. من خودم بزرگترین مشکلم وقتی به بچه دار شدن فکر می کنم همینه چون دلم نمی خواهد به هیچ قیمتی روزهای قشنگ کودکی فرزندم را از دست بدهم. بیزو برای خودت و ارشیا

Anonymous said...

شیرین عزیز برات یه چیزایی نوشتم ولی ایمیلت ارور می ده، همین جا برات توضیخ می دم راستش من بلاگ اسپات را به خاطر امکاناتی که از نظر گرافیک به کاربر سیستم های مکینتاش می ده انتخاب کردم، با فارسی نوشتن یه کم مشکل داره ولی بقیه چیزاش خوبه ومن چون از امکانات جانبیش استفاده نکردم ،نمی تونم تفاوتش را با بلاگ های فارسی بفهمم ولی اگه سیستمت ویندوزه ومی خوای فارسی بنویسی ،بلاگفا و میهن بلاگ رو می تونی برای یه مدت کوتاه تست کنی ، منتظر وبلاگ جدیدت هستم ،

Nazkhatoon said...

جيگر اين پسرک ملوس رو برم. جان ! خيلی نازه ها :)

ninijoon said...

سلام آرزوجون . ممنون كه بهمون سر زدي . من هفته اي يكروز مجبورم ببرمش مهد و اوايل خيلي هم برام سخته . ولي چون اين مهد دقيقا" يك دقيقه با مهد سركارم فاصله داره ، براي همين همچين كه يه ذره كاراك سبك مي شه ميپرم مهد و مي بينمش . و هي هم مربي هاشو چك مي كنم . انصافا" هم زياد بد نيست . حتي براي تعويضش گفتم خودم ميام . بهرحال خيلي سخته ولي فعلا" مجبورم . بقيه روزهاي هفته هم پيش مامانمه .

Anonymous said...

پس مامانی چطور میخواهی نخودی رو زن بدی؟ راستی سرکار میری که اینقدر زود داری مهد میذاریش؟

Anonymous said...

می شه بگید شما چطوری مهد پیدا کردید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دختر من حاضر شده جای ارشیا بره مهد.پس چرا مهدهای اینجا جل ندارند؟؟؟؟؟؟
آرزو جان سخته ولی خیلی خوبه که می تونی ببریش مهد، برای ما که خیلی پیجیده شده،
بنابراین اولین مهدی که پیدا کنیم 24 ساعت می زاریمش اونجا تا زور آداپته بشه
گل پسری رو هم ببوسش
بیزو

Anonymous said...

سلام گل بسر چه نازه از طرف من ببوسش

Anonymous said...

مامان سپنتا چرا من نمی تونم برات پیام بذارم ، ایمیلت هم نتونستم واردش بشم ، اگه پیامم رو دیدی ،یه ندایی بده SVP

Anonymous said...

از سپنتا به آرزو
این یک نداست
آرزو جان برام عجیبه نمی دونم چرا؟؟؟
ظاهرا که کامنت دونی خراب نیست، چون که کامنت میادتوش و هر از گاهی چک می کنم،
میلم هم که رو بلاگ هست، خوب برات می نویسم،

ttinab@gmail.com
ولی رفتم چک کردم میل رو بلاگ کار نمی کنه در اسرع وقت درستش می کنم

Anonymous said...

چه بچه مامانی خدا حفظش کنه امیدوارم خوب و خوش باشی

Anonymous said...

چه بچه مامانی خدا حفظش کنه امیدوارم خوب و خوش باشی

Nazkhatoon said...

salut ma belle,

voici l'adresse de mon blag en francais. unenazkhatoon.blogspot.com