Sunday, August 29, 2010

خانم ووپی

یکی از بل بشوترین متعلقات زندگیم (وشاید هر زن دیگر) کیف دستی ام است. هربار و هر چند ماه یک دفعه که با اشتیاق همه زیپ هایش را باز می کنم تا وارونه اش کنم ، کلی سرگرم میشوم. اول از همه کارت های ویزیت است که تک تکشان را باید بخوانم، به یاد تلاشهایم برای خرید هر تکه خانه میفتم. به یاد آدمهایی میفتم که چپ و راست، کارتشان را میدهند تا روزی کسی سراغی ازشان بگیرد. بقیه اش کاغذ های کوچک شماره تلفن از آدم های متفرقه است، هر کدام برای خودشان، داستانی دارند، مرتبشان می کنم. بلیط های باطل شده مترو ، هواپیما و قطار، راهی سطل آشغال میشوند. کیف جیبی، مدارک ماشین و بیمه، عینک، اشانتیون عطر، آی پاد، چسب زخم، آدامس هایی که هیچوقت لب نمی زنم، تی بگ، دستمال جیبی، دسته کلید ، نقشه، چند روان نویس ، دفترچه یادداشت اجزاء ثابت کیف هستند که کمتر پیش می آید از این فضای درهم برهم خارج شوند و چند وقت یک بار باید مطمئن شوم که سرجایشان هستند. قسمت هیجان انگیز کیف مربوط به انواع سکه و اسکناسهاییست که می دانم هر کدامشان، در یکی از جیب های کیفم جا خوش کرده بودند تا روز مبادا به دادم برسند. همان تکنیکی که ناخودآگاه برای جیب پالتو، مانتو و شلوارهایم به کار می برم و به موقعش غافلگیر می شوم. طی این سالها به اقتضای زمان، چند عضو به مجموعه اضافه و کم شده اند، از پوشک بچه، شلوار و لیوان فسقلی گرفته تا چند عضو جدیدی که خودشان به صورت خودکار سر از این فضای سیار که بی شباهت به کمد آقای ووپی نیست، در آورده اند: ماشین کوچک قرمز کورسی، جت مینیمال سفید و یک هاورکرافت اسباب بازی !

2 comments:

Anonymous said...

Weblog khoobi darin. Keep going.
Aghaye wipi ki bood hala?

حسین . امیریه said...

نوشته شما مرا یادمعروفترین
بانوی کیف بدست تاریخ مارگارت تاچرانداخت که همه خبر نگاران کنجکاو بودند که ببینند درونش چه دارد