Sunday, August 12, 2007

سفر

همسایه کناری یه پسر بی سر وصدای فرانسویه که در سال چند باری برای گذروندن اٍستج ، از لیون میاد و طبیعتا الان پیش خانواده شه ، همسایه ته راهرو یکی دو ماه پیش اسباب کشی کرده و خونه اش خالیه ، همسایه روبروش یه مرد لبنانی فرانسوی زبانه که به خاطر همنشینی با یه ایرانی چند کلمه فارسی بلده و هر دفعه همونا رو به خوردمون می ده والان هم یک ماهیه ازش خبری نیست ، می مونه همسایه روبرویی که با اون ژست سیگار به لب ، تنهاتوی این طبقه مونده و گاهی صدای باز و بسته کردن درش نشانی از حضورش داره
خانوم هاوویشان با سگ خوشگلش ، یه دو هفته ایه توی لابی رویت نشده ، آنیس کوچولو و مامان باباش هم رفتن پیش پدربزرگ مادربزرگش ، دیگه نه توی آسانسور کسی رو میبینی نه توی پارکینگ ، از اهالی ساختمون فقط مونده گاردین محترم که هر روز چشممون به دیدن هیکل ورزشکارش و روز به خیر جانانه اش ، روشن میشه
از بیرون که به نمای ساختمون نگاه می کنی ، همه پشت پنجره ایها کشیده شدن ، الا ، یکی ، که پنجره اش نیمه بازه ، هر روز گلدوناش را آب میده و جابجا میکنه ، که اونم ماییم ، یه کم دلمون خوشه به ساختمون روبرو که افتتاح شده و ساکنینش تک و توکی در حال اسباب کشین ،
یه سکوت عجیبیه که با بقیه مواقع سال متفاوته ، خلاصه علی مونده و حوضش ،
به استادم دوهفته است ایمیل زدم ، اونقدر گرم تعطیلات و آفتاب لب دریا شده که ایمیل هم چک نمی کنه ،به نزدیک پنجاه تا دندون پزشک زنگ زدم ، روی پیغام گیره و تا ۲۰ اوت همه مردن ، ریکاردو رفته مادرید ، اورر رفته نانت ، ژرمن رفته سفر کره ماه ! ، دور و بریا بیشتر رفتن ایران، مرجان خانم دوست رضا، یه هویی، آبله مرغون گرفته و سفرشون به اینجا کنسل شده ، مهیار اینا این هفته مهمونین و.........
خلاصه اینجوریه که انگار اینجا خاکستر مرگ پاشیدن وتنهایی خیلی به چشم میاد
آقای همسر ، خسته است و راندمان نداره ، دلش سفر میخواد ، من سفر تابستونی بی برنامه توی گرما و شلوغی رو دوست ندارم ، دایی از اتریش یه ماهه که زنگ زده و گفته هوا خیلی خوبه پاشین بیاین ، وین دیدن داره ، حالا آقای همسر عزمش را جزم کرده که سفر دوماه آینده را توی همین هفته عملی کنه و یه نفس رانندگی کنه اونم ۳۰۰۰ کیلومتر !
.
.
عجالتا ما رفتیم یه جایی که بوی آدمیزاد بیاد


پ.ن : از اظهار لطفتون نسبت به ارشیا هم ممنون