دیگه تعطیلات یه صورت رسمی شروع شد وخانه نشین شدم و می تونم یه دست و رویی به قر و فر وبلاگ بکشم ویه کم حال و هوای تابستونی بهش بدم ، این یک ماه ارشیا پیش خودم می مونه و همین سرعت عملم رو در همه زمینه ها کم می کنه ،
ارشیا کلی تغییرات کرده ، راه رفتنش پیشرفته شده و به راحتی از این طرف به اون طرف خونه ویراژ میده ، به همه جا سرک می کشه ، ازآشپزخونه می پره روی تراس ، میاد توی اتاق ،یه چیزی برمیداره ، حموم دستشویی هم که محاله یادش بره، دامنه لغات و سرعت حرف زدنش هم منو کشته بسکه میگه «بو دو ، دیدا ، مٍ مٍ ، بٍ بٍ ، تیس تیس » ،
با یه امر ونهی آنچنان بهش برمی خوره و لب ور می چینه که کلی قیافه اش دیدنی میشه ، هرچی هم که توی دستش باشه ، دائم در حال بخشندگی و تعارف به من و باباشه ، اسباب بازیهاشو دیگه داره می شناسه و منو از دردسر قابلمه و ملاقه در آوردن تا حدودی خلاص کرده ،
آهان تا یادم نرفته ، اون قضیه حلزونها هم به اون سادگی تموم نشد ، حلزون مظلوم یه مادر بود که به طرز باور نکردنی ای ، برامون یه عالمه حلزون ریز و درشت به یادگار گذاشت ، البته طفلکی ها با عملیات پاکسازی ، کاملا از روی تراس و گلدونا محو شدند ولی خوش بینانه اش اینه که چند تاییشون توی شکم ارشیا ، متولد نشده باشند!
م
ارشیا کلی تغییرات کرده ، راه رفتنش پیشرفته شده و به راحتی از این طرف به اون طرف خونه ویراژ میده ، به همه جا سرک می کشه ، ازآشپزخونه می پره روی تراس ، میاد توی اتاق ،یه چیزی برمیداره ، حموم دستشویی هم که محاله یادش بره، دامنه لغات و سرعت حرف زدنش هم منو کشته بسکه میگه «بو دو ، دیدا ، مٍ مٍ ، بٍ بٍ ، تیس تیس » ،
با یه امر ونهی آنچنان بهش برمی خوره و لب ور می چینه که کلی قیافه اش دیدنی میشه ، هرچی هم که توی دستش باشه ، دائم در حال بخشندگی و تعارف به من و باباشه ، اسباب بازیهاشو دیگه داره می شناسه و منو از دردسر قابلمه و ملاقه در آوردن تا حدودی خلاص کرده ،
آهان تا یادم نرفته ، اون قضیه حلزونها هم به اون سادگی تموم نشد ، حلزون مظلوم یه مادر بود که به طرز باور نکردنی ای ، برامون یه عالمه حلزون ریز و درشت به یادگار گذاشت ، البته طفلکی ها با عملیات پاکسازی ، کاملا از روی تراس و گلدونا محو شدند ولی خوش بینانه اش اینه که چند تاییشون توی شکم ارشیا ، متولد نشده باشند!
م
No comments:
Post a Comment