
گذشت و گذشت تا دیروز که موقع آب دادن گلدونا ، متوجه شدم ، مهمونمون غیبش زده و هرجا رو ، دور و بر گشتم اثری نبود که نبود و من متعجب از سرعت لاک پشتی ! حلزون که نمی تونه خیلی دور رفته باشه
و اما امروز که ارشیا را روی تراس گذاشتم و مطمئن از اینکه اتفاقی نمیفته ، مشغول وب گردی شدم ، یه ساعتی گذشت و چند باری بهش سر زدم و دیدم آروم یه گوشه پشت به من نشسته و صداش در نمیاد ، به شک افتادم و رفتم سر وقتش ، چشمتون روز بد نبینه ، حلزونک را که از ترس رفته بود توی لاکش ،توی دستاش گرفته بود و حالا نخور کی بخور!!!!!! ، ماده لزج سبز رنگ تمام دستش را پر کرده بود ......حالا مگه ول کن ماجرا بود تا توی دستشویی محکم چسبیده بودش و بالاخره با کلی زحمت از دستش جداش کردو گریه کنان چشمش هنوز دنبال اون بود
و اما امروز که ارشیا را روی تراس گذاشتم و مطمئن از اینکه اتفاقی نمیفته ، مشغول وب گردی شدم ، یه ساعتی گذشت و چند باری بهش سر زدم و دیدم آروم یه گوشه پشت به من نشسته و صداش در نمیاد ، به شک افتادم و رفتم سر وقتش ، چشمتون روز بد نبینه ، حلزونک را که از ترس رفته بود توی لاکش ،توی دستاش گرفته بود و حالا نخور کی بخور!!!!!! ، ماده لزج سبز رنگ تمام دستش را پر کرده بود ......حالا مگه ول کن ماجرا بود تا توی دستشویی محکم چسبیده بودش و بالاخره با کلی زحمت از دستش جداش کردو گریه کنان چشمش هنوز دنبال اون بود
خوشبختانه حلزون توی لاکشه و ظاهرا در قید حیاته، ولی به سراین پسرک چه خواهد اومد خدا داند
No comments:
Post a Comment