Thursday, September 14, 2006

بچه شکمو


بار دوم یا سوم بود که ارشیا را به این کلینیک نزدیک خونه مون بردم ، از اونجایی که همون روز برای ساعت ۱۱ وقت پزشک کودک گرفته بودم ، با عجله کارامو ردیف کردم و تونستم ارشیا را فقط یه حموم سریع ببرم و بعد راه افتادم به سمت کلینیک ،تازه بین راه بود که یادم اومد ، ساعت ۱۱ تقریبا وقت شیر خوردن ارشیا ست و می دونستم که این بچه فسقلی آسمونو زمین می آره ، خلاصه به امید اینکه زود کارم تموم بشه رفتیم و به موقع وارد اتاق شدیم و دکتر با حوصله شروع به معاینه وچک کردن و این حرفاکرد که دیگه اون وسطا طاقت تحمل گرسنگیش تموم شد و جیغ وگریه ش اتاق رو برداشت ، از اون طرف هم ، دکتر با تماس با آزمایشگاه باید منتظر فاکس نتیجه یه آزمایش می موند ، خلاصه من دستپاچه منتظر بودم دکتره بگه خانم اول بچه تو سیر می کردی بعد می اوردیش یا بهم غر بزنه و با بی دقتی کارشو انجام بده ، ولی دیدم با آرامش تموم کارشو انجام داد و خیلی راحت برای اینکه خیلی معطل نشم و بچه هم اذیت نشه ، ما را به سمت یه راهرویی هدایت کرد و بعد دریه اتاق خیلی تمیز با یه تخت و چند تا صندلی و وسایل تعویض بچه را باز کرد وگفت شما اینجا می تونید با آرامش به بچه تون شیر بدید ومن منتظرتون می مونم ، واقعا چه راه حل به جایی بود ، با خودم فکر کردم نسبت به پیش زمینه های رفتاری که ما با خودمون از ایران اوردیم ،و ذهنیتمونو شکل داده ، ،چقدر مسائل راحت تر از اون چیزی که فکر می کنی حل می شه خوشبختانه این امکان در بیشتر مکانهای عمومی فرانسه هم برای بچه تعریف شده ، در کنار سرویس های عمومی ، عمدتا فضاهای خاصی برای تعویض وشیر دادن به بچه با وسایل لازم وجود داره وکار آدمو حسابی جایی که گیر کردی راه می اندازه، اینطوری نه مادر معذب می شه نه بچه که معمولا با اولین احساس نیاز دادوهوارش بلند می شه،بچه شکموی من که تازگی ها از شدت گرسنگی دستشو تا مچ توی دهنش می بره!! که اینطوریه ، شما را نمی دونم

6 comments:

Anonymous said...

آرزو جان بی خودی به پسر گلمان بر چسب شکم.یی نزن. تا آنجایی که می دانم و دیده ام همه بچه ها در ماههای اول به گشنگی حساسند. دخترک ما که آرامش و مظلومی نظیر ندارد بیا و ببین وقت غذایش چطور کل خانه را در هم می ریخت. در مورد آنچه هم که در مکانهای عمومی نوشتی حق با توست. در ایران بخصوص در مواردی مثل عوض کردن یا شیر دادن به بچه ها مادرها همیشه معذب هستند. مواظب خودت و پسر گلت باش. بیزو

Anonymous said...

vay man inghadr injoor mogheha hol mishodam, vaghean inja ham hamintore khili be bach ha ahamiyat midan va hame mekan rahati vase bache o madar hast. movazebe khoshtip khane bash beboosesh.

Anonymous said...

آروزی عزیز
منم با شما موافقم که این جا خیلی امکانات مختلفی نسبت به ایران هست، درسته که اونجا وطن مون هست و هممون عشق وطن داریم ولی این امکاناتشون هست که باعث می شه آدم با همه احساسات دلتنگیش نسبت به خانواده و عزیزان بسازه... تازه برخوردهاشون چقدر محترمانه هست...
در مورد شهری هم که من هستم پرسیده بودی: من در شهر دارم اشتات، یکی از شهرهای استان هسن هستم، حدودا در 35 کیلومتری شهر فرانکفورت.. روی ارشیای نازنین رو ببوس، راستی در آلبومش اون عکسی که از دستهای این نازنین گرفتی واقعا محشره...

Anonymous said...

salam.
omidvaram mesle hamishe khoooob bashin.
inghadar shoma va amoo jan az france ta'rif bokonin ta akhgaresh ma ro ham havaee konin!
emaile man khatereh_weblog@yahoo.com hast. agar khastin mitoonin baraye man aks befrestin ta be daste amoo jan beresoonam.
shad bashin. salam beresoonin.
Mohammad.

Anonymous said...

سلام آرزوی گلم، من هم از بعد از مدتها تونستم بهت سر بزنم البته بماند که شما هم بعد از مدتها نوشتی، خوشحالم که همه چیز رو به راهه،
باریکلا این پسر گلت هم که همه اش می خنده!!!
چه خوب ، البته با این چیزهایی که نوشتی معلومه که گرسنه که هست...، خوب این که کار همه بجه هاست
اگر باد نبودند برای رفع نیازشون گریه کنند جی می شد؟؟؟
کاش می شد من هم الان با گریه کردن به چیزهایی که دوست دارم دست پیدا کنم ، یا اینکه...، دوباره خیالات برم داشت

خوش باش، می بوسمت خودت و ارشیای گلم رو
بیزو

Anonymous said...

چقدر عالی.