Tuesday, July 03, 2012

شهرزاد قصه گویی باید

سوالها ساده اند:  هانسل و گرتل وقتی جادوگر را از پا در آورند، چرا صاحب ثروتش شدند؟ چون بدجنس بود؟ بهمین راحتی؟! دخترک موطلایی بعد از اینکه خانه سه خرس را بهم ریخت فرار کرد؟ بدون عذر خواهی؟ چرا پرنسس بعد از ازدواج نفهمید که گربه چکمه پوش و دهقان به پدرش دروغ گفتن؟ یعنی حرفاشو واقعا باور کردن؟
دیگر کمتر پیش می آید برویم سراغ داستان های کودکی  با رنگ های جذاب که  هنوز هم انبوه وار تولید میشوند. نمی دانم چرا هیچکس از خیالپردازی ناشیانه پشت این قصه ها سر درنیاورد ، یک مشت توهم که با زمان رنگ دیگری می گیرند. همیشه داستانها جایی تمام میشوند که یک طرف  مجازات و سربه نیست شود تا آن یکی به کام برسد .داستانهای کودکی برای خودم هم شده اند یک مشت کاغذ رنگی وقتی نمی توانم به سوالات ذهن شش ساله ای پاسخ دهم که چرا؟ خب چرا؟ مگر میشود؟ حتی گفتن اینکه همه اینها قصه و خیال پردازیست هم جواب نمیدهد

No comments: