Saturday, November 22, 2008

مادام دال

از وقتی که کار نیمه وقتم رو در سال تحصیلی جدید ،با مادام «د» شروع کردم ، یه فاز مثبت و منفی جدید به روزمره هام اضافه شده، روحیه اهمال کاری عمدی یا غیر عمدی خانم د که همه چهار ساعت صبحش به باز کردن یک نامه و یک تلفن اداری ، و بقیه ش به زیر لب زمزمه کردن کارایی که نکرده و احتمالا در چند روز آینده نخواهد کرد،میگذره یه تاخیر سه ماهه و اختلال جدی در شبکه اداری برای تشکیل پرونده دانشجویان جدید ایجاد کرده ، و همین موضوع کافیه که با هربار بررسی پرونده ای که طبیعتا از زیر دستش یک بارگذشته ، یه علامت تعجب گنده توی مغزم روشن بشه و یه دوباره کاری مسخره به کارام اضافه بشه ، از اونطرف روحیه تر و فرز یه زن پنجاه و چند ساله فرانسوی که با شخصیت کاریش کاملا تضاد داره و در نوع خودش منحصر بفرده ،نسبت بهم حس مادرانه و نسبت به پسرم حس مادر بزرگی داره و در عین حال امیدواره دختر سی و چند ساله اش ،آرزوشو برآورده کنه، باعث میشه صبحها بی توجه به اونچه از نظر کاری بینمون میگذره ، با اشتیاق خودمو بهش برسونم درست جایی که در تاریکی اتاق نشسته و روز کاریش از نظر خودش انگار بدون من شروع نمیشه !
ا