Monday, November 03, 2008

سفر ایران

سفر دوست داشتنیم ، به همین زودی تموم شد. این سفر برام با سفرای گذشته کمی تفاوت داشت البته این خود من بودم که شاید تفاوتها را ایجاد کردم ، اول از همه از اون نگاه منتقد همیشگی یه ایرانی فرنگ رفته و اتو کشیده ای که دائم چشماش به دنبال مقایسه ست و پیش قضاوتهایی که کم و بیش توی حرفا و وبلاگها میدیدم ،فاصله گرفتم و سعی کردم زیبایی هاو نکات مثبت کشورم رو ببینم واین موضوع خیلی بهم کمک کرد تا واقعیتها رو چه خوب و چه بد بهتر درک کنم. بخصوص دو سفر کوتاه بین شهری بخاطر کارم اونهم با اتوبوس بین راهی، فرصت خوبی رو برام ایجاد کرد تا نکات جالبی رو تجربه کنم ، نوع کارم که تهیه پرسشنامه و مصاحبه با مردم بود ،بهم این اجازه رو داد تا درک بهتری حتی از مسايل اجتماعیمون داشته باشم. کوتاه بودن سفر باعث شد برای دیدن اونایی که دوستشون دارم، دیدن جاهای نستالوژیک ، تجربه روزانه خوراکیهای خوشمزه و از همه مهمتر همراهی ارشیا که کاملا هیجانزده و در برخی موارد غیرمنتظره شده بود، حداکثر استفاده رو بکنم.
تجربه پاییز و هوای مطبوعش برام غنیمت بود ، دیدن بچه های فامیل یا شنیدن اونایی که در راهن ، مهربونی و دلتنگی اونایی که واقعا دوستت دارن و بهت محبت میکنن بهمون اندازه حس زیبایی بهم میداد که قیافه های خشک و عصا قورت داده ای که از سر وظیفه و انگار به زور اومدن ببیننت، کلافه ام میکرد.
دو خبر خوبی که در مدت همین سفر کوتاه از اینجا بهم رسید ، امیدواری خاصی بهم داد و برای چندمین بار بهم ثابت کرد که تا ذهنم را ازچیزی خالی نکنم ، و از مسئله ای دور نشم ،راه حلی پیدا نمیشه.
فعلا هم باز دلم به یه یخچال پر از خوراکی ای که ایندفعه یه معجونی از همه شهرای ایرانه ، خوشه. کادوهای کوچکم برای دوستام که هرکدوم با دقت تهیه شدن، رو بسته بندی کردم ، عکسها و داده های جدیدم آماده ان و منتظر یه شروع دیگه ام.
ا