Wednesday, July 16, 2008

تعطیلات

فقط یه هفته به شروع تعطیلات ما مونده البته برای خیلیا از دو سه هفته پیش رسما تعطیلات شروع شده و هر کسی با یه برنامه خاصی این مدت را میگذرونه و کسایی که بی برنامه هستند و قراره جابجا نشن ، تقریبا میشه گفت هیچ کاری که از جنس کار باشه انجام نمیدن حتی جواب دادن به یه تلفن کاری ، به همین خاطر برای ماه اوت که شهر بی شباهت به برهوت نیست ، باید تمام پیش بینی های لازم اعم از مریض نشدن ونداشتن کار اورژانس و اداری و ... ،رابکنیم وگرنه با یه جمله معروف مواجه میشیم. الان که اینجا نشستم می تونم بگم در شرایط کاملا بی راندمانی ، کار میکنم ، شاید نیاز شدید به تعطیلات را میشه درک کرد یعنی دیگه بدن و حواس چند گانه و از همه مهمتر مغز برای کار کشیدن ، راندمان ندارن. هر روز صبح با کمال بی میلی به سمت لابراتوار میام ، ارشیا هم دیگه تمایلی به مهد رفتن نداره. اینجا همه معمولا از برنامه تعطیلات سوال میکنن و اینکه برنامه ایران رفتن داریم یا نه ؟ بماند که هیچ کدام از برنامه های ایران رفتنمون با تعطیلات اینجا ، هم تاریخ نبوده ولی این یه تابستون،خیلی دلم میخواست اینجا نبودم ، این تابستون برام بااین چند تابستون اخیر فرق داره ، ،یه تابستونی که برای تصمیم گیری باید از مغزم زیاد کار بکشم ، رضا توی این مدت برای دفاع از پایان نامه اش آماده میشه و قاعدتا وقتی برای فکر کردن نداره و میخواد هرچه زودتر کارش تموم بشه و برگرده ایران، من هیچ تصمیم مشخصی برای اینجا موندن یا رفتن برای ادامه تحصیلم نگرفتم و همه برنامه های سپتامبر به بعد بستگی به تصمیم من داره.
فعلا که به هیجان یا بهتره بگم یه سورپرایز نیاز پیدا کردم