Thursday, July 10, 2008

نشانه

پیدا شدن کلیدم ، دو روز پیش برام یه نشانه بود اونم بعد از دو ماه و اندی وقتی چارتا آدم گنده ، سراسیمه و در حالی که به همه درهای دانشکده امتحانش کردن و سر از اتاق ما در آوردن ، بهم تحویل دادن ، گل از گلم شکفت و ...نمیدونم اسمش پیامه ، نشانه ست ، خرافاته ، اعتقاده هرچی که هست ، دلمو یهویی روشن کرد، شاید اتفاق خاصی بعد از اون تاریخ نیفتاد حتی یکی دو مورد دلسرد کننده هم بود ولی حداقل تونستم بدون تلاش خاصی هنوز به یه هفته نرسیده ، بخشی از مواردی که ذهنمو مشغول کرده بود، را به حالت اولشون برگردونم، و این یعنی خالی شدن من ...و این یعنی داشتن تعطیلات بدون عذاب ، مطمئنن هرچی جلوتر میرم ، آینده مبهم تر میشه ولی من همچنان خوش بینم ، حتما راهی هست ، ....مثل کلیدی که پیدا شدنش از نظرم محال بود
دوستان من ، اول ممنون از پیامهای دلگرم کننده تون که جایگاه خاصی برام داره و دوم اینکه منو به خاطر مبهم نویسی می بخشید ، یه وقتا تخلیه احساس مهمتر از خود اتفاقه ، شاید همه اون چیزایی که من ازشون شاکیم ، ارزش چندانی در کل زندگی نداشته باشند که قابل گفتن یا نوشتن باشن ولی موقعیتش بستگی به توان تحمل آدم داره که من این چند وقته از زنجیره وار شدن گره های کوچک ، واقعا کلافه شده بودم . باید امیدوار بود...
ا