بالاخره سفر تموم شد و برگشتیم سر خونه و زندگیمون ، تا در رو باز کردیم یه آخیش محکم گفتم ، برای من که هیچ جا ، خونه خودم نمی شه ، هر چی هم بهم جایی خوش بگذره ، خونه برام یه جای دیگه ست ، یه احساسی از آرامش فوق العاده ، یه حسی از تعلق ، یه احساسی از مأمن گرم و ... تازه اینجاست که می تونم خانواده سه نفره مون را حس کنم ، باز هم احساس مسوولیت و خانم خونه شدن بهم دست داده ، آشپزخونه مون رنگ و بو گرفته ، با بوی باقالی پلوی تازه ، خونه تر تمیز و رفت و روب شده ، چمدونا مرتب شدن ; پنجره ها به روی نسیم خنک باز شدند ، یه شوهر و پسر نازنین هم ، حی و حاضر برای یه شروع دیگه
No comments:
Post a Comment