Tuesday, April 06, 2010

میراث اجدادی

از وقتی که یادم می آید یعنی از زمان مادربزرگ مادرم تا به الان، داشتن گربه خانگی شاید نه یک رسم ولی علاقه موروثی بوده . هرچند این علاقه دستخوش حوادثی چون ظهور دامادی مثل پدرم شده که از حیوان و جانور اصولا خوشش نمی آمده ولی با پنهان کاری های هوشمندانه مادرم این خط تاریخی ، تا به امروزو گاهی نقطه چین ادامه داشته ست آنقدر که گربه ها برای نگذاشتن رد پنجه مثلا روی شیشه ماشین پدرم در حیاط خانه، آموزش لازم را می دیده اند و خب ، بیشتر وقتها لو هم می رفته اند. هدفم از گفتن این مقدمه این بود که بنده هم به عنوان بخشی از این نخ ظاهرا طولانی، نا خواسته در معرض گربه دوستی قرار گرفته ام آنقدر که یکی ازشب های تابستان گذشته را با ناله ماده گربه ای باردار، پشت پنجره اتاقمان در خانه پدریم صبح کردم و فردایش چند شاخه گل شمشاد دور و برمان را گرفتند که صد البته برای من که هرچه باشد نسبتی با پدرم دارم نه، ولی برای پسرم و مادربزرگش، سر و کله زدن با بچه گربه های کاملا متفاوت در رنگ و تحرک و شیطنت وسط باغچه ،هیجان خاصی داشت . هرچند مادرم می گوید تو شانس آورده ای چون گربه خانگیشان ظاهرا عادت داشته در لحاف مادرم زایمان می کرده و خوشبختانه این رسم به من منتقل نشده است! خب من هم همیشه در ماجراهای مربوط به گربه های مادرم، نقش دست چندم را داشته ام مثلا برای نامگذاری "مخمل " یا بیرون کردن بی سر و صدای "شازده" که معمولا بی اجازه وارد خانه می شد و نه بیشتر. حالا فکرش را بکنید که چند هفته ای که درهمین زمستان سرد و پر برف فرانسه سر کردم ، هم از دیدن هر روزه گربه و میو میو و تقاضای غذایش در امان نبودم ،گربه بی نام و نشانی که طبق گفته همسایه مان، بچه اش را سقط کرده بود و با کمک انجمنی جراحی شده بود ولی همچنان به دنبال بچه گمشده اش درساختمان ما می گشت . البته اگر همین همسایه عزیز لطف نمی کرد و غذاهای کنسروی مخصوص را گاه به گاه برایش تهیه نمی کرد، در مقابل نگاه های معنی دارو مظلومانه گربه که احتمالا آن نخ معروف کشیده شده از آن سر دنیا، را در من کشف کرده بود و برعکس گربه های چیتی، هر روز از من آویزان میشد، دوام نمی آوردم و به پاس گرامیداشت این میراث خانوادگی، حتمابه فکر سرپناهی برایش می افتادم. البته من این توفیق اجباری را قبل تر و موقع اسباب کشی ایرانمان ، در خودم کشف کرده بودم زمانی که آپارتمانمان را با گربه چسبیده به درش تحویل گرفتیم و به طرزشوک آوری متوجه شدیم که ساکن قبلی آپارتمان، گربه خانگیشان را عمدی یا سهوی فراموش کرده است با خودش ببرد و این گربه به نوعی سرجهاز خانه جدیدمان محسوب خواهد شد. و اینگونه است که هر روز موقع غذا پختن و کنار گذاشتن سهم گربه ، ، فکرم ناخود آگاه ،به این پیوند ناگستتنی مشغول میشود.

3 comments:

Anonymous said...

چه مطلبتون جالب بود. میگن گربه خونه زاده هرجا میری دنبالت میاد. منم از گربه خیلی خوشم نمیاد نمیدونم چرا
مامان و مارال
http://mamanomaral.persianblog.ir/

Anonymous said...

وای مامانم اینا

Anonymous said...

یعنی اگه من دستی در خلقت داشتم، اولین موجودی رو که حذف میکردم گربه بود بدون هیچ تردید...
بگذریم که ازگربه چندشم میشه و به شدت هم میترسم و حداقل تو ایران میدونم جز کثیف ترین موجودات هست و شنیدم و خوندم که چقدر بیماری میاره،
اصولا هم با نگهداری هیچ حیوانی موافق نیستم، چون آنها در طبیعت خودشون زندگی بهتری خواهند داشت و ما آدمها نمیدونم چرا میخواهیم ادبشون کنیم و از خوی خودشون به دور! این موضوع تو سگهای بیچاره بیشتر هست
ببین یعنی اگه من یه آپارتمانی رو اینطوری بهم تحویل بدن، اولین مراسمی که توش برگزار میشه تشییع پیکر مقدس بنده خواهد بود :))))

عجب آدمی بوده اون قبلی، نگفته شاید نفر بعدی بترسه ، بدش بده، چه میدونم هزار تا چیز دیگه...
خلاصه اینکه من از این پستت بسی ترسیدم

آفتاب تابان
www.theshinysun.blogfa.com