Thursday, September 18, 2008

پاریس

دیدن پاریس بهمون اندازه جذابیت داره که خسته کننده ست بخصوص که برای اولین بار و آخرین بار متوجه بشی ، پاریس گردی با بچه و یه کالسکه گنده تر خودش ، توی تونلهای مترو یه بارکشی به تمام معناست، مدت کوتاه هم که قراره به چند کار اداری بیانجامه، لذت چندانی از دیدن پاریس برای چندمین بار ایجاد نمیکنه ، شاید متفاوت ترین قسمت این سفر، تجربه نصف روزه سفارت ایران در یه فضای کاملا سنتی با کاربندیهای آجری روشن بود و شنیدن صدای طنین دار سلام ، ببخشید ، چاکرم و مخلصم .... ، و همینطور دیدن چهره های کنجکاو مراجعه کنندگان که رنگ آشنایی داشت ، بازهم سیستم کارمند و ارباب رجوع و جوابهای کوتاه همیشگی وبعد هم یه دل سیر دیدن شبکه خبر روی یه صفحه اکران و پخش اذان ساعت ده و نیم صبح ، که به حال و هوای مجموعه اضافه میکرد.
این بار ترجیح دادم شهر را روی رود سن ، تجربه کنم ، توی یه آفتاب لذت بخش بعداز ظهر توی قایق شیشه ای که هنوز از سیل توریست ها ، مملو بود و نسیم خنک پاییزی که به آرومی همه رو نوازش می کرد.
قدم زدن بدون دغدغه عکس گرفتن هم لطف خودش را داشت بخصوص که متوجه بشی پاریس اونقدر ایرانی داره یا شاید حداقل توی این فصل که دیگه شنیدن زبون فارسی در هر چند قدمی ، نگاه متفاوتی را جز لبخند کوتاه نمی طلبه.
روز دوم هم تمام و کمال به دیدن کاخ ورسای که در حومه شهره ،گذشت و درنهایت هم یه گشت کوتاه در محله لاتّن و دیدن چند تا کتابفروشی که ساعتها میتونست سرگرمت کنه .
و در اخر اینکه با تجربه چندباره ابر شهرهایی مثل پاریس ، به مزایای زندگی توی یه شهر کوچیک و آروم که به جای ساعتها وقت گذروندن توی تونل های مترو و زندگی زیر زمینی و سرعت زندگی شهری میشه از منظره و چشم اندازش لذت کافی برد، پی بردم.
ا