Tuesday, May 13, 2008

معلمی

می دونم که هفته و روز معلم تموم شده و مطلبم تاریخ گذشته ست ولی دلم میخواست یه چند کلمه درباره معلمام بنویسم ، من تنها چیزی که از معلمای دبستانم یادم میاد ، اسم و کمی از قیافه هاشونه ، از دوران راهنمایی شاید بیشتر یادم میاد و اینکه چند تا از معلمام معنی تبعیض و بی عدالتی رو متاسفانه برای اولین بار ،هرچند به نفع من ، در ذهنم ایجاد کردند ...، ولی دلم میخواست از دوران دبیرستان و جو خفقان آور مدرسه تیزهوشان بنویسم که هنوز هم اگه بهم زندگی دوباره بدن ، محاله پامو توی همچی مدارسی بذارم یا به بچه ام اجازه بدم یه مدرسه خط کشی شده از بقیه ، بره ،من با وجود درس خون بودنم همیشه چند بعدی بودم یعنی به درس و کتاب اکتفا نمی کردم و همین مسئله ، باعث مشکلاتی واسم شده بود. مدیر مدرسه مون که مثل اسمش صاحب جاه و جلال بود ، مدام مارو چک میکرد ، از سر صف نگاه کردن به دست و ناخونامون گرفته تا زنگ زدن به خونه مون که آیا دخترتون که مدرسه نیومدن ،ّ منزل تشریف دارند ّ و این حرفا .... یا اینکه معلما به صرف بودنت توی یه مدرسه خاص ازت انتظار صرفا درس خوندن داشتند و زنگ ورزش و استراحت خیلی معنی ای نداشت ، برای همین اصلا ذهنیت خوبی از معلم داشتن در ذهنم توی اون دوران نداشتم ، بخصوص که احساس میکردم همه این دروس رو بدون معلم هم میشه کم و بیش یاد گرفت. و این متاسفانه سیستم آموزشی بود که معلم را در یه طرف کلاس و بقیه را در طرف دیگه کلاس قرار میداد .
دقیقا دوران دانشگاه بود که با شناختن بعضی از استادا که به معنای واقعی ، روحیه استادی و مرشدی داشتند ، معنی معلم بودنو درک کردم و اینکه معلم بودن به این نیست که یکی بتونه سواد و درس های از پیش تعیین شده رامنتقل کنه یا دايم نکته کنکوری معرفی کنه یا گچ زیاد بخوره و شاگرداش درصدای کنکورشون بالا باشه ....، معلم کسیه که که میتونه توان و انرژی شاگردشو برای بیدار کردن بشناسه و وقت و حوصله کافی برای هدایت یه استعدادی که ممکنه در حالت عادی هیچ وقت بروز نکنه ، بذاره ،اونی که در کنار شاگردش حرکت میکنه و هیچوقت حس بالاتر بودن یا بیشتر دونستن رو بهش تحمیل نمیکنه، اونی که تک بعدی و فقط آموزشی فکر نمیکنه، اونی که به شاگردش می فهمونه منم از کنارت بودن ، دارم چیزی یاد میگیرم ، کسی که گوش شنوای حرفات باشه و حتی بعضی اوقات ، تکیه گاه.. و من خوشبختانه این شانسو چند جای مهم زندگیم داشتم ، بعضی با وسواس و سختگیری بیشتر که با گذر زمان برام ملموس تر و ارزشمند میشدن ، بعضی با آرامش بیشترو طمانینه که در جای خودش واقعا موثر و بجا بوده، و آخرین معلمی که در حال تجربه کردنشم ، استاد فعلیمه که در دسته دوم می گنجه ، همیشه با آرامش به دغدغه ها و فکرام گوش میده ، میدونه کجا سفت باشه و کجا بهم آزادی عمل بده ، کسی که همیشه برام بودنش با یه احترام و قدر شناسی همراهه و یه اعتماد دوطرفه که به هردومون انرژی لازمو برای حرکت میده و.. خیلی های دیگه که شاید شغلشون معلمی نبوده ولی از صدتا معلم ، برای من و امثال من معلم تر بودن.
ا