Tuesday, November 20, 2007

پاراگراف روزمره

هیچ لذتی بالاتر از این هست که پسرت به فاصله یه نفس ، توی بغلت و روبروت بشینه ودر حالی که چشماش لوچ شدند ، به کلماتی که از بین لبات میاد بیرون نگاه کنه وبتونه تکرارشون کنه ،مااامان ، بــاااپــــا ، اررشــــــیا ، من ، تو ، اوو؟
هیچ لذتی بالاتر از این هست که پاره وجودت ، دستاشو باز کنه و از راه که میرسی به صورت سردت با لپای برافروخته گرما بده ؟ و وقتی توی بغلش بگیری مدتها ، بی حرکت و خوابیده ، با نفسای شمرده آروم بگیره؟

وقتی به تک دونه های سفید موهام نگاه میکنم و بعضابا قیچی کوتاهشون می کنم در این می مونم که چرا از سمت راست شروع به سفید شدن کرده ، اینو بیشتر زمانی متوجه میشم که با حرکات نرمشی سریع ، سمت چپ بدنم را بسی تنبل تر از راست احساس می کنم ، یعنی این دو موضوع بهم ربطی دارند؟

داشتن استاد خوش اخلاق و اکتیو،که آرامش ذاتی داره و توانایی انتقال ، بخش بزرگی از نگرانیها رو کم میکنه ولی از اینکه به خاطر پیچیده حرف زدنش تا مرز کلمات کاملا انتزاعی و ذهنی ، مجبوری دیکشنری راهمه جا با خودت یدک بکشی ،اصلا! ، یعنی یه روزی میاد که هم من کامل بفهمم او چی میگه هم او ؟
از پنجشنبه پیش، جامو توی لابراتوار ، تغییر دادم ، دلیلش همون پیشنهاد بی جا یا بجای مورد سوم پست پیش بود ، ولی عجیب دلم برای جای قبلی تنگ شده ، یه سرزندگی خاصی داشت ، اینجا با وجود پنجره و چشم انداز سرسبزش ، ساکت و بی هیاهوه

به این نتیجه رسیدم که زنها نسبت به مردا در زمینه بروز بیماری خیلی مقاوم ترند ، بعد از چند روزی بیماری سرما خوردگی همه گیر، توی خونه ما که ظاهرا من سالمش بودم ، در آخر کاشف به عمل اومد که من از همه مریض تر و مستحق مراقبت بودم ، ولی از اونجا که مسوولیت و وجدان درد گرفته بودم تا آخرین نفس وایستادم و از این دو تا مرد بزرگ و کوچک مراقبت کردم

می دونم که رابطه هام داره یه طرفه میشه ، از اینکه وقتی برای یه تلفن ساده ندارم یا یه ایمیل رو مدتها طول میکشه جواب بدم ،از اینکه تلفن خونه مون بیشتر زنگ می خوره ، وبلاگهارا سرسری میخونم ، موردی برای فکر کردن و کامنت گذاشتن پیدا نمی کنم ، به خودم میگم این آدمای دور و بر به خصوص نزدیکان ، چطوری من منجمد شده را تحمل میکنن؟


یه خبر خوب و غیر منتظره بهم رسیده ، فقط چطوری توی این شرایط ، میشه اجراییش کرد ؟

.
و در آخر،کسی میتونه بین این پاراگرافها ، خط و ربطی پیدا کنه !؟ من بی تقصیرم