Thursday, February 04, 2010

امید

چشمهای زیبایت را با اولین نشانه های روز باز می کنی و لبخند ملیحت را به ما هدیه می دهی . تمام روز سرت گرم می شود به رنگهایت و همه آنچه از دنیای خاکستری و بی رنگ آدمها دور مانده ست . با کوچکترین تایید ، خنده ای از سر شوق بر لبانت نقش می بندد. شاید از پیچیدگی زندگی، همان پازل شصت تکه اش را فهمیده ای و دیگر هیچ... شب می شود، چشمهای راضی و پر امیدت را بر روی کتابی پر نقش و نگار به آرامی می بندی و به یکباره صدای نفسهای کوچکت همه فضا را پر می کند.ا

3 comments:

Anonymous said...

Salam
نه راستش هنوز از شر تز کامل راحت نشدم اما در اوج گرفتاری های کاری و غیر کاری دلم واسه وبلاگم تنگ شده بود
همینجوری تصمیم گرفتم دیشب که بهش یه سر بزنم و بنویسم
مرسی که سر زدید
به اون دو تا عزیز کوچیک و بزرگ سلام برسونید

حمید

Anonymous said...

الهی همیشه لبخند نازش گرمابخش زندگیتون باشه و صدای نفسهاش بهترین آهنگ زندگی
آتریسا

زمانه مامان پرهام said...

سلام عزیزم! همیشه لباش پرخنده و دلش شاد باشه
به امید روزی که یک نقاش در حد ونگوک بشه
ببوسش