Sunday, August 30, 2009

تخیل

روی یک کاغذ سفید ده دوازده تا دایره نسبتا منظم کشیده ست, دور این دایره ها یک دایره دفرمه بزرگتر کشیده, هر دایره به نام یک عضو فامیل و دوست های قدیم مهدکودکست .دایره بزرگ ، ظاهرا یک ماشین -آنهم از نوع گنده اش- است که یک دودکش هم گوشه سقفش نصب شده است.کم کم دایره بزرگ هویت پیدا میکند, موهای فرخورده و هفت هشت ده تا چرخ برای اینکه راه برود و حتی یک آینه بغل کوچک ... داستان نقاشی کشیدنهای ارشیا از زبان خودش شنیدنیست
چند وقت پیش در حالی که به ماه نگاه می کرد ، بدون اینکه کسی را مخاطب قرار دهد گفت"اوه چطوری ماه به اونجا پرواز کرده؟"وبلافاصله در همان حالت سربالا ودرحالی که به خیال خودش جوابی منطقی پیدا کرده "می دونم..... سوار یه هواپیما شده و اونجا پیاده شده"!ا
پرواز آنقدربرایش هیجان انگیزست که ادبیات گفتاریش پر از واژه های هواپیما ،هلی کوپتر، بشقاب پرنده ،بالون ، بادبادک قرمز و حتی حشراتیست که به قول خودش پرپرمی زنند .چند وقتیست که موتور هم به این لیست اضافه شده! آن هم موتور پرنده ای که اگر سوارش شوی میتوانی از روی کوهها و جنگلها رد شوی