Wednesday, August 30, 2006

مادرانه


وقتی آغوش مادر تنها جاییه که در اون پناه می گیره ، وقتی در دستان و بازوان پدربه آرامش می رسه ، وقتی از عصاره وجودت ، سیراب می شه ، وقتی صدا وعطرت براش آشناست و با اون به خواب ناز می ره ،تازه معنی واژه نیاز رامی فهمی ، نیازی که اونو به تو وتو را به اون وابسته می کنه ، تازه می فهمی این موجود کوچک به گرمای محبتت آنچنان نیاز داره که پایانی براش متصور نیست،
در مدتی که ازعالم وبلاگ و در کل بهتر بگم اینتر نت دور بودم و خیلی هم دلتنگ، سعی کردم هرچند روزی از ارشیا بنویسم تا تجربه اش برامون به یادگار بمونه ،
parce que rien n'est plus beau que donner la vie ...

2 comments:

Anonymous said...

ارزو جان . خوشحالم که پسرک نازنینت سرت را گرم کرده. امیدوارم حضورش هر روز گرمای بیشتری به لحظه هایت ببخشد. دوریتاز دنیای نوشتن و وبلاگ دلتنگم کرده بود .همانطور که قبلا برایت نوشتم اگر دلت گرفت یا هر زمانی که دوست داشتی خوشحال می شوم کمکی باشم.

Anonymous said...

سلام وبلاگ قشنگي داري هرچه كردي مواظب ارشيا باش موفق باشي