Monday, January 03, 2011

2011

شروع سال نو توی چله زمستون، بعد از بوقلمون شکم پر و شامپاینی که صاحبخونه برای مهموناش باز می کنه نه توی بیننده ، ماچ و بوسه آدمهایی که نمی شناسی ، به اضافه سگ هایی که اصرار دارن از سر و کولت بالا برن و تو با لبخندی به پهنای صورتت داری ازشون فرار می کنی، چه لطفی داره؟ جز اینکه مثل باقی تعطیلات، فین فینی نیستی و خانواده کوچکت کنارت هستن و فرصتی داری که تعطیلات آرامی داشته باشی و از خوشحالی بقیه، شاد باشی. بهر حال امسال هم گذشت چه با زرق و برق کاج و بابا نوئل ، چسبیده به بخاری و چشم دوختن به منظره مه گرفته بوژله، چه با غربت بی پایان من. با یک عالمه آرزوی خوب برای صلح و سلامتی .

2 comments:

Anonymous said...

emrooz bad az modatha be safe shakhsit sar zadam,bavaret mishe ba khoondan neveshtehat gerye kardam,ghorbat,ghorbat,ghorbat,ehsasi moshabeh

آرزو said...

دوست عزیز امیدوارم نوشتن حال این روزهام بیشتر از این ناراحتت نکنه، گرچه خوشحالم که یکی هست که شبیه خودم باشه