Saturday, February 14, 2009

La puissance retrouvée 2

دیروز ، روز مهمی برایم بود و نتیجه اش برخلاف شک و تردیدهایم ، آنقدر رضایت بخش بود که از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم . بعضی وقتها آنقدر شادیها عمیقند که هرچند نمی توان براحتی بروزشان داد ولی در آن لحظه دوست داری با کسی تقسیمش کنی ، بعضی از شادیها هم آنقدر کوتاه و لحظه ایند که هنوز نچشیده ، اثری از مزه اش باقی نمی ماند.
نهایتا بخشی از هیجانم را با یک ناهار دوستانه و گپ دو نفره ، تخلیه کردم و چند ساعت بعد هم ، رضا و اربیل با هیجان مضاعفشان ، با خوشحالیم ، همراه شدند ولی اعتراف میکنم همه هیجانم از نوعی بود که مجموعش چند ساعتی بیشتر دوام نیاورد. ولی باز هم خدا را شکر میکنم که هنوز دریچه هایی برای امیدوار بودن و شاد زیستن به رویم گشوده است ، هنوز هم در خانواده و اطراف ، کسانی را دارم تا در احساساتم هر چند لحظه ای و کوتاه شریک باشند و هنوز هم روحیه ای دارم که میتوانم متقابلا از خوشحالی و موفقیت دیگران ، عمیقا شاد شوم.
ا