فقط یه هفته به شروع تعطیلات ما مونده البته برای خیلیا از دو سه هفته پیش رسما تعطیلات شروع شده و هر کسی با یه برنامه خاصی این مدت را میگذرونه و کسایی که بی برنامه هستند و قراره جابجا نشن ، تقریبا میشه گفت هیچ کاری که از جنس کار باشه انجام نمیدن حتی جواب دادن به یه تلفن کاری ، به همین خاطر برای ماه اوت که شهر بی شباهت به برهوت نیست ، باید تمام پیش بینی های لازم اعم از مریض نشدن ونداشتن کار اورژانس و اداری و ... ،رابکنیم وگرنه با یه جمله معروف مواجه میشیم. الان که اینجا نشستم می تونم بگم در شرایط کاملا بی راندمانی ، کار میکنم ، شاید نیاز شدید به تعطیلات را میشه درک کرد یعنی دیگه بدن و حواس چند گانه و از همه مهمتر مغز برای کار کشیدن ، راندمان ندارن. هر روز صبح با کمال بی میلی به سمت لابراتوار میام ، ارشیا هم دیگه تمایلی به مهد رفتن نداره. اینجا همه معمولا از برنامه تعطیلات سوال میکنن و اینکه برنامه ایران رفتن داریم یا نه ؟ بماند که هیچ کدام از برنامه های ایران رفتنمون با تعطیلات اینجا ، هم تاریخ نبوده ولی این یه تابستون،خیلی دلم میخواست اینجا نبودم ، این تابستون برام بااین چند تابستون اخیر فرق داره ، ،یه تابستونی که برای تصمیم گیری باید از مغزم زیاد کار بکشم ، رضا توی این مدت برای دفاع از پایان نامه اش آماده میشه و قاعدتا وقتی برای فکر کردن نداره و میخواد هرچه زودتر کارش تموم بشه و برگرده ایران، من هیچ تصمیم مشخصی برای اینجا موندن یا رفتن برای ادامه تحصیلم نگرفتم و همه برنامه های سپتامبر به بعد بستگی به تصمیم من داره.
فعلا که به هیجان یا بهتره بگم یه سورپرایز نیاز پیدا کردم
فعلا که به هیجان یا بهتره بگم یه سورپرایز نیاز پیدا کردم